وقتی آدم شک میکنه خاطره مال خودش نیست…

والا چه عرض کنم. زندگی ها ظاهرا خیلی شبیه هم هستن. فقط من موندم از کی تا حالا تو روزنامه های ایران واسه کریسمس و سال نو ناهار هم میدن و البته شاید تو استارباکسهای ایران هم پر کردن قهوه مجانی باشه و اونی که شبها جای لپ تاپ ها رو عوض میکنن برادر آدم نیستن.و البته کلاسهای دانشگاه هم سایت و اعلام خبر برای دانشجو دارن.
القصه به قول پروانه خانم هیچستان آدم فکر میکرد فقط متنهای ادبی و شعر و قصه آدم هست که تضمین نداره تو اون مملکت حالا معلوم شد که خاطره های زرد و پستهای پنیری ما هم مصون نیستن.
این متن خانم فریبا خانم رو که ظاهرا خیلی خاطراتشون به مال ما شبیه رو بخونیدو از اون پنجاه تا کامنت لذت ببرید.
پی نوشت: تو هفته آخر ترم یک پسر نیجریایی که با ویزای دانشجویی تو دانشگاه ما درس میخوند از دانشگاه اخراج شد و به کشورش دیپورت شد . چرا؟ چون تو مقاله ای که نوشته بود مرجعی رو به اسم خودش نوشته بود و از نویسنده اصلی اسمی نیاورده بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.