هرچی از دلم مواظبت میکنم حالش خوب نمیشه. هی براش سریال میذارم، موسیقی میذارم. براش آشپزی میکنم. خونه رو خوشگل میکنم. میبرمش کوه، عکاسی، پیادهروی. براش مینویسم. میخونم. حالش خوب نمیشه. ترسیده و رنجیده و عصبانی و غمگینه. شبا تو تخت میبینم که با اون چشمای غمگینش زل زده بهم. مث یه موشه که تو تله افتاده. یا یه خرگوش وحشتزده که تو کنج دیوار گیر گرگ افتاده باشه. انگشتامو میکشم لای تارهای صاف و نرم موهاش. میگم چیکارت کنم که خوب بشی آخه؟ فقط نگاه میکنه حیوونی. هیچی نمیگه. میدونم چی میخواد. اونقدر گریه میکنم براش تا آروم بگیره. بعد خوابم میبره. دیشب باهاش دعوام شد. یه چیزی ازم خواست که نمیتونستم بهش بدم. باز شروع کرد به بهانه گرفتن. آروم باهاش حرف میزدم و براش توضیح میدادم. ولی هرچی من آرومتر حرف میزدم اون بیشتر بیقراری میکرد. بعد دیوونه شد. خودشو میکوبید به دیوار سینهم. من کلافه ایستاده بودم یه گوشه و نمیدونستم چیکار کنم. دیگه نمیکشیدم. همونجا تو آشپز خونه سر ظرفشویی زدم زیر گریه. سرش داد زدم. گفتم چی میخوای از جون من؟ چیکارت کنم دیگه؟ هر گهی گفتی خوردم. هروقت تو خونهای بشین لپتاپو بذار رو پات و سریال نگاه کن و تو فیسبوک و گودر بچرخ و وقت تلف کن. چشم. صب جمعه ساعت ۶ پاشو برو کوه. چشم. دوربینو بردار ببر از کوه و دشت و درودیوار و آدما عکاسی کن. چشم. ساعت ۹:۳۰ شب که مث جنازه داری از سر کار برمیگردی همهی خیابونو پیاده زیر بارون راه برو. چشم. با آدمای جدید آشنا شو. چشم. منو ببر پیش دوستات. چشم. اپیلاسیون کن و دامن کوتاه بپوش. چشم. موهاتو یه روز ویو کن یه روز فر یه روز صاف. چشم. ماتیک قرمز بزن. چشم. تا صبح تو خونهی دوستت مست برقص. چشم. برام کیک درست کن. چشم. چیزکیک درست کن. چشم. جلو شات درست کن. چشم. بیف استروگانف درست کن. بلد نیستم میبرمت رستوران. نه خودت باید درست کنی. رسپیشو تو اینترنت سرچ کن. سگ توضرر چشم. سیگار بده. چشم. الکل بده. چشم. بستنی قهوه بده. چشم. زیر دوش گریه کن. چشم. تو رختخواب گریه کن. چشم. کلا همش گریه کن. چشمم کور چشم. ولی این یه کارو نمیتونم برات انجام بدم. همیشهی همیشه که نمیتونم به حرف تو گوش کنم. بابا زندگی همینه. همین گهیه که میبینی. من نمیتونم کاریش کنم که بهتر بشه. اصلا تو چی میگی دست از سر من برنمیداری؟ بابا من آدمم. من کار دارم. زندگی دارم. من دانشجوام. دیدی اون روز دکتر ض چهجوری بام حرف زد چون هنوز موضوع کار نداشتم؟ چیبهش بگم؟ بگم اونوقتی که همه موضوع انتخاب میکردن من حال دلم بد بود نیومدم دانشگاه؟ گفت چی پیدا کردی حالا؟ هول شدم از دهنم پرید مالتیکرایتریا فیلان. گفت خوبه همینو کار کن. حالا هنوز هیچی مطلب نداشتم براش. گفتم پس برام مینویسید تو لیست که دیگه کسی اینو برنداره؟ گفت همه کاراشونو آماده هم کردن. شما تنها کسی هستی که تازه داره موضوع میده. خب خوشت میاد استادا اینجوری با من حرف بزنن؟ دیروز سر کلاس آمار استاد یه مسئله نوشته پای تخته و گفته حل کنید. بعد اومده بالا سرم میگه خب شما چیکار کردید؟ من سعی میکردم دستامو یه جوری بذارم رو برگه که نفهمه وقتی سرم پایین بود فقط داشتم خودکارو تو هوا تکون میدادم که فک کنه دارم می نویسم و برگهم در واقع سفیده. گفتم بلد نیستم. بعد سعی کرد کمکم کنه. گفت خب فرضیه صفر اینجا چیه؟ نمیتونستم بهش بگم من اصلا گوش نمیدادم. اصلا نشنیدم چی گفتی. مسئله چیه بابا! من اگه اینجا نشستم الان فقط واسه اون تیک حاضریه که تو تو لیستت میزنی. وگرنه یه کلمه از حرفاتم نمیشنوم سر کلاس. فرضیهی صفرو یک و دو و سه و چهار و پنج واسه من اینه که لایف ساکس. این وضع درس منه. از اون ور یه عالمه برگه از بچهها دستمه که باید صحیح کنم و نمره بدم تا قبل از کوییز که تو گزارش وضعیت تحصیلیشون بنویسم. گریدشیتام ناقصن. اصلا همین دسکتاپ بدبختم مدتها پیش کل صفحهش پر شده و من هنوز روش سیو میکنم. اونوقت من همهی این کارا رو گذاشتم کنار و افتادم دنبال تو صب تا شب که تو خوش باشی. خب خوش شو. خوب شو. کنار سینک ایستاده بودم و از ته وجودم هقهق میکردم و اینا رو میگفتم. فقط نگام میکرد. بعد باز مث اینکه اصلا حرفای منو نشنیدهباشه گفت همون کاری رو بکنم که ازم خواسته. میخواستم جیغ بزنم. مث فیلما همهی وسایل رو کابینتو بریزم پایین. دیدم خیلی فیلمهندی بازی می شه ولی. ظرفا رو تموم کردم با همون وضع گریهآلود. رفتم تو رختخوابم زار زدم. موبایلو برداشتم به میل اساماس دادم: آیم لوزینگ مای فیت این هیومنیتی میل. جواب داد: وای… وای… وای… میتونم درک کنم چقدر ناراحت و زخمی هستی. ای کاش میتونستم ایمانتو نگه دارم. حتا شده یکه و تنها. ولی آخه تمام انسانیت که من کوچولو نیستم. اه. گفتم: میل ما چقدر تنها و کوچیکیم. جواب داد: کوچیکیم ولی بزرگواریم. تنهاییم ولی همو داریم. این یه خوششانسیه در عین بدبیاریهای مضاعف. تو انسان باش. موفقیت تو رو شکست خودشون می دونن ولی تو موفق باش. از مهرت سوءاستفاده میکنن اما تو مهربون باش. به امید حتا یک نفر. من تحسینت می کنم. تو خوبی و من قدرتو میدونم.مطمئن باش کسای دیگهای هم هستن که این حسو بهت دارن. پس به خاطر اونا و من ایمانت رو از دست نده. پلیز. گفتم: میل اطمینان از وجود تو مث اطمینان از وجود شازدهکوچولو تو یه سیارهی دیگهست. امید میده و یه کم قدرت برای ادامهی راه. جواب داد:
یادته یه بار از خاطرات قدیمیمون و بدمینتون بازی کردنمون تو اون حیاط بزرگه برات گفتم و اینکه آدما تو ذهن من رنگ دارن و رنگ تو طلاییه به خاطر رنگ خرمایی اثیری موهات که وقتی تو آفتاب میدویدی دنبال توپ بدمینتون یه انعکاس طلایی جادویی داشت؟ و تو گفتی این شیرینترین توصیفیه که کسی ازت کرده. امشب تو زیباترین و شیرینترین توصیفو از من کردی. شازدهکوچولو… گفتم: میل احساس میکنم دارم تموم میشم از بس تکههای وجودمو بخشیدم. احساس مصرفشدگی دارم. خلاء. پوچی. زوال. هیچم تو این لحظه. لگدمال شدم. جواب داد: درکت میکنم عزیز دلم. یادم نیست کی اینو گفته که یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بیپایانه. خودتو تو گرداب دومی ننداز. از اولی اگه لگدمال شدی باکی نیست. دوباره ترمیم میشی. دوباره شروع میکنی. تو محکمی. من میشناسمت. بهت ایمان دارم. گفتم: میل توروخدا بهم نگو محکم باشم. دیگه نمیتونم محکم باشم. چرا از نظر همه من حق ندارم ضعیف باشم، خسته بشم، از پا در بیام، تسلیم شم، شکست بخورم، عقبنشینی کنم؟ جواب داد: چرا این حقو داری. ولی منم حق اینو دارم که، نه به خاطر تو، به خاطر خودم، امیدوار باشم که آدمی که میشناسم و دوست دارم تسلیم نشه. فک کنم بیشتر از اینکه به احساس تو فک کنم دارم به احساس خودم فک میکنم. تموم شدن تو ناراحت کنندهست. ولی حق با توئه. چرا به خاطر خودخواهی من تو باید این همه کس شرو تحمل کنی؟ فقط به خودت فک کن. خودخواه باش. این کمترین حقته. گفتم: میدونی؟ نمیدونم چرا دلم می خواست بهم بگی بیا دیگه خوب نباشیم. بیا حیوون باشیم. با اینکه مطمئن بودم همینایی رو میگی که گفتی. جواب داد: حیوون بودن درد ما رو دوا نمیکنه. درسته که خوببودنم سودی به حالمون نداره ولی لااقل میدونیم تو همزدن این گه شریک نیستیم. و این یه احساس رضایت نسبی برامون داره. بعد میل یه لالایی که خودم خیلی وقت پیشا براش فرستاده بودمو برام فرستاد: لالالالا گل بیشه/ غمت سنگ و دلم شیشه/ که داره ریشهی مهرت/ در اعماق دلم ریشه. لالالالا گل کوکب/ به درگاه خدا هر شب/ برای تو دعا کردم/ میان اشک و آه و تب. آروم شدم و خوابیدم.
از اینجا
-
بایگانی
- جولای 2023
- ژوئن 2020
- می 2020
- آوریل 2020
- مارس 2020
- سپتامبر 2019
- جولای 2019
- مارس 2019
- فوریه 2019
- ژانویه 2019
- نوامبر 2018
- اکتبر 2018
- سپتامبر 2018
- آگوست 2018
- جولای 2018
- آوریل 2018
- مارس 2018
- فوریه 2018
- ژانویه 2018
- دسامبر 2017
- نوامبر 2017
- اکتبر 2017
- سپتامبر 2017
- می 2017
- آوریل 2017
- مارس 2017
- فوریه 2017
- ژانویه 2017
- دسامبر 2016
- نوامبر 2016
- اکتبر 2016
- سپتامبر 2016
- آگوست 2016
- جولای 2016
- ژوئن 2016
- می 2016
- آوریل 2016
- مارس 2016
- فوریه 2016
- ژانویه 2016
- دسامبر 2015
- نوامبر 2015
- اکتبر 2015
- سپتامبر 2015
- آگوست 2015
- جولای 2015
- ژوئن 2015
- می 2015
- آوریل 2015
- مارس 2015
- فوریه 2015
- ژانویه 2015
- دسامبر 2014
- نوامبر 2014
- اکتبر 2014
- سپتامبر 2014
- آگوست 2014
- جولای 2014
- ژوئن 2014
- می 2014
- آوریل 2014
- مارس 2014
- فوریه 2014
- ژانویه 2014
- دسامبر 2013
- نوامبر 2013
- اکتبر 2013
- سپتامبر 2013
- آگوست 2013
- جولای 2013
- ژوئن 2013
- می 2013
- آوریل 2013
- مارس 2013
- فوریه 2013
- ژانویه 2013
- دسامبر 2012
- نوامبر 2012
- اکتبر 2012
- سپتامبر 2012
- آگوست 2012
- جولای 2012
- ژوئن 2012
- می 2012
- آوریل 2012
- مارس 2012
- فوریه 2012
- ژانویه 2012
- دسامبر 2011
- نوامبر 2011
- اکتبر 2011
- سپتامبر 2011
- آگوست 2011
- جولای 2011
- ژوئن 2011
- می 2011
- آوریل 2011
- مارس 2011
- فوریه 2011
- ژانویه 2011
- دسامبر 2010
- نوامبر 2010
- اکتبر 2010
- سپتامبر 2010
- آگوست 2010
- جولای 2010
- ژوئن 2010
- می 2010
- آوریل 2010
- مارس 2010
- فوریه 2010
- ژانویه 2010
- دسامبر 2009
- نوامبر 2009
- اکتبر 2009
- سپتامبر 2009
- آگوست 2009
- جولای 2009
- ژوئن 2009
- می 2009
- آوریل 2009
- مارس 2009
- فوریه 2009
- ژانویه 2009
- دسامبر 2008
- نوامبر 2008
- اکتبر 2008
- سپتامبر 2008
- آگوست 2008
- جولای 2008
- ژوئن 2008
- می 2008
- آوریل 2008
- مارس 2008
- فوریه 2008
- ژانویه 2008
- دسامبر 2007
- نوامبر 2007
- اکتبر 2007
- سپتامبر 2007
- آگوست 2007
- جولای 2007
- ژوئن 2007
- می 2007
- آوریل 2007
- مارس 2007
- فوریه 2007
- ژانویه 2007
- دسامبر 2006
- نوامبر 2006
- اکتبر 2006
- سپتامبر 2006
- آگوست 2006
- جولای 2006
- ژوئن 2006
- می 2006
- آوریل 2006
- مارس 2006
-
اطلاعات