هفتم سپتامبر دو هزار و یازده

زنگ می‌زنه می‌گه به مامانت یه چیزی بگو.
می‌گم باز چی شده؟
می‌گه شب مهمون داریم. من می‌گم اون ماهی هشتاد سانتی رو که گرفتم درست کنیم، اون می‌گه شصت سانتیه کافیه. می‌خواد آبروی منو ببره.
مامانم از اونور داد می‌زنه دیوانه‌ام کرده. تو فریزر جای نون ندارم همه اش پر از ماهیه.
می‌گم بابا جان چند سالته شما؟ بزرگتر هم می‌خوای بشی؟
* چند ماهه که بابا میره ماهی‌گیره. هر روز صبح!
** فکر می‌کنم این بزرگتر از این هم می‌خوای بشی یک اصطلاح شمالیه (گّته هم خوانه بووی) ندیدم فارس‌ها از این اصطلاح استفاده کنند.
***مثل سگ هم دلم براشون تنگ شده. جونم میره براشون.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.