سر کلاسم. شوک شده و متاسف و ناامید.
کلاس معرفت شناسی و هنر تدریس فمنیستی. یعنی من اپیستمالوژی و پدگاگوژی را اینطور ترجمه کردم. کلاس هفتهای یک بار و هر جلسه چهارساعت است. سه شنبه قبل، بحث در خصوص جلب اعتماد و در عین حال نا-راحت کردن دانشآموزان بود که چطور آنها را به فکر کردن وادار کرد. در خصوص معلمان کلاسهای فمینیستی که سفید پوست نیستند و چطور باید با چالشهای نژادی و طبقه اجتماعی برخورد کنند. بحث تئوری و سنگین بود.
من با این مفهوم «رنگین پوست» در مقابل «سفیدپوست» مشکل دارم. رنگ از نگاه چه کسی؟ نقاش رنگ کیست؟ با آنکه مفهوم و کارکرد سیاسی پشت مفهوم را میدانم و میدانم که برخورد با اقلیتهای غیرسیاهپوست در کشورهایی که اکثریت با سفید پوستان است چطور است، اما احساس میکنم این هویت «رنگین پوست» هویتی است که از سوی «سفید»ها و به طور خاص «مرد سفید پوست» اعطا شده. از طرفی اینا را هم میدانم که فرار کردن از مشکلات «رنگین پوستان» به بهانه «جهانی شدن» و «چندفرهنگی» شدن و اینکه ما متفاوت و برابر هستیم، که خیلی از فمینیستها به آن باور دارند، هم چاره مشکل نیست.
کلاسهای ما متشکل از دانشجویان دانشکده ماست و دانشجویان دکترای رشتههای دیگر که مطالعات فمنیستی را به عنوان زیرشاخه تحقیق و رشتهشان انتخاب کرده اند. چهارتای ما سال اولی هستیم و بقیه دانشجویان سالهای بالاتر. هشت سفید پوست، یک سیاهپوست، پنج نفر لاتین (با ریشه مکزیکی) و من خاورمیانهای. یک گروه اینترنتی فیسبوک مانندی هم هست که در آن باهم معاشرت مجازی میکنیم و مقالات و لینکهای جالب را با هم تقسیم میکنیم.
هفته قبل، بعد از کلاس و چهارساعت بحث و در حالی که تمام راه با دوستانم (هر سه سفیدپوست)حرف میزدم گفتم که من با این هویت داده شده که هویت من نیست مشکل دارم. من قبل از اینکه بیایم آمریکا رنگی نبودم. حالا شدم رنگی. اما با چه لنزی؟ از چشم چه کسی؟ در صفحه خودم هم آنجا نوشتم که از این بحثها خسته شدم و به این بحث «زنان رنگینپوست» به جهت قدرت بخشی به این گروه اعتقاد ندارم و این «رنگینپوستی» هویت من نیست. بعد نوشتم که وقتی یک گروه بزرگ را با رنگین پوست خواندن یکی میکنیم، بازتولید همان گفتمان یکدستی همه گروههای «غیر سفید» و اگر کسی به من بگوید «زن رنگین پوست» من خواهم پرسید که با نگاه چه کسی؟ و چه کسی میگوید من رنگی هستم. البته خب بحث از این سنگینتر و تئوریکتر بود. این خلاصهاش بود. همکلاسیهایم هم که باهم در خصوصش صحبت کرده بودم آمدند و زیر نظر من رای مثبت و به اصطلاح لایک گذاشتند.
امروز آمدم سر کلاس. استادمان، که رئیس دانشکده هم هست، اول کلاس گفت که قبل از اینکه به درس و بحث این هفته برسیم باید در خصوص موضوعی صحبت کنیم. بعد از نیم ساعت تعارف کردن و در لفافه حرف زدن به اینجا رسیدیم که نظر من در آن صفحه باعث رنجش شدید همکلاسیهای «رنگینپوست» (لاتین و سیاهپوست) که خودشان را با هویت «زن رنگینپوست» معرفی میکنند و این هویت را عامل قدرتمندی و توانمندیشان میدانند، شده است. از نظر من در آن صفحه پرینت گرفتند و از استاد خواستند که از این نظرات «نژادپرستانه» جلوگیری کند.
من شوک شدهام. الان وسط کلاسم و تقریبا هیچکاری غیر از وبلاگنوشتن از من بر نمیآید. این گروه از دانشجویان، که همه از دانشکدههای دیگر بودند، وقتی دیده بودند که همه ما چهارنفر ورودی امسال با آن موافق بودند، بیشتر ناراحت شدند و فکر کردند که باید جلوی این تفکر نژاد پرستانه گرفته شود. من هنوز هم نمیفهمم چرا باید فکر کنند این کامنت نژادپرستانه بود. آنها خودشان را با این هویت میشناسند، اما برای من هویت نیست. از طرفی کمترین انتظار من این بود که همانجا یا با ایمیل و صحبت اول با من صحبت کنند. تعریف حرفهای بودن از دیدگاه من با آنها فرق داشت.
سه نفر دیگر دوستان من که هر سه سفید پوستند بیشتر از من نوک حمله بودند. من میتوانستم بگویم که بنده خودم از اقلیت هستم، اما آنها که همیشه از نژادپرست بودن میترسیدند و در برابرش ایستادهآند، برایشان به شدت سنگین بود. لی، دوستم،الان کنار من نشسته و تمام هیکلش میلرزد. به طور بدی حملههای عصبی دارد و باید ماری جوانا بکشد. سر کلاس هم که نمیشود. ماریآلیس به شدت گریه کرد و کلویی دست مرا از زیر میز گرفته بود و فشار میداد. بعد از بحث ده دقیقه تنفس داشتیم. مری آلیس رفت توی دستشویی و با صورت قرمز قرمز برگشت. رئیس دپارتمان آمد و به من گفت که قسمتی از نظر من، همدست نبودن جامعه غیر سفید پوست، بسیار هم قدرتمند بود و متاسف بود از اینکه چرا بحث اینطور پیش رفت و نوک حملهها سر کلاس به من شد.
بیشتر از اینکه ناراحت باشم متاسفم. از اینکه حرفم را نتوانستم به زبان آکادمیک و سلیس بیان کنم و باعث این سوتفاهم شدم. از اینکه الان رئیس دانشکده نگران شده که چرا همه ورودیهای امسال اینطور فکر میکنند. از اینکه لی اینطور دارد کنار من میلرزد. از اینکه چرا اینها فکر نکردند که اول باید بیاییند با خود من صحبت کنند. اینها که حتی جلسه گذاشته بودند قبل از کلاس که چطور سر کلاس مسئله را باز کنند و فکر کردند که بهتر است مسئله را سر کلاس باز کنند تا به طور شخصی حمله نکنند. اما آنها به من شخصا حمله کردند. نمیدانم. من از طرف خودم حرف میزنم و نیمه دیگر داستان را هم باید شنید. به نظر من کارشان حرفهای نبود و به نظر آنها کار حرفهای انجام دادند.
تمام مدت لبخند زدم و برای خودم هم عجیب است که چطور اشکم درنیآمد. میتوانم بفهمم آنها چرا ناراحت شدند، اما هنوز عقیده دارم که این هویت من نیست. هویتی است که جامعه به من داده. میدانم چه بخواهم و چه نخواهم با این هویت شناخته میشوم و باید برایش مبارزه کنم اما حق دارم به آن انتقاد داشته باشم. خوشحال شدم که این بحث باز شد. حداقل میروم بیشتر میخوانم و شاید اصلا مقاله آخر ترم را هم در همین مورد نوشتم. اما این تازه اول چالشهاست آنهم نه با جامعه بیرون بلکه با همکلاسیها و همکاران.
-
بایگانی
- جولای 2023
- ژوئن 2020
- می 2020
- آوریل 2020
- مارس 2020
- سپتامبر 2019
- جولای 2019
- مارس 2019
- فوریه 2019
- ژانویه 2019
- نوامبر 2018
- اکتبر 2018
- سپتامبر 2018
- آگوست 2018
- جولای 2018
- آوریل 2018
- مارس 2018
- فوریه 2018
- ژانویه 2018
- دسامبر 2017
- نوامبر 2017
- اکتبر 2017
- سپتامبر 2017
- می 2017
- آوریل 2017
- مارس 2017
- فوریه 2017
- ژانویه 2017
- دسامبر 2016
- نوامبر 2016
- اکتبر 2016
- سپتامبر 2016
- آگوست 2016
- جولای 2016
- ژوئن 2016
- می 2016
- آوریل 2016
- مارس 2016
- فوریه 2016
- ژانویه 2016
- دسامبر 2015
- نوامبر 2015
- اکتبر 2015
- سپتامبر 2015
- آگوست 2015
- جولای 2015
- ژوئن 2015
- می 2015
- آوریل 2015
- مارس 2015
- فوریه 2015
- ژانویه 2015
- دسامبر 2014
- نوامبر 2014
- اکتبر 2014
- سپتامبر 2014
- آگوست 2014
- جولای 2014
- ژوئن 2014
- می 2014
- آوریل 2014
- مارس 2014
- فوریه 2014
- ژانویه 2014
- دسامبر 2013
- نوامبر 2013
- اکتبر 2013
- سپتامبر 2013
- آگوست 2013
- جولای 2013
- ژوئن 2013
- می 2013
- آوریل 2013
- مارس 2013
- فوریه 2013
- ژانویه 2013
- دسامبر 2012
- نوامبر 2012
- اکتبر 2012
- سپتامبر 2012
- آگوست 2012
- جولای 2012
- ژوئن 2012
- می 2012
- آوریل 2012
- مارس 2012
- فوریه 2012
- ژانویه 2012
- دسامبر 2011
- نوامبر 2011
- اکتبر 2011
- سپتامبر 2011
- آگوست 2011
- جولای 2011
- ژوئن 2011
- می 2011
- آوریل 2011
- مارس 2011
- فوریه 2011
- ژانویه 2011
- دسامبر 2010
- نوامبر 2010
- اکتبر 2010
- سپتامبر 2010
- آگوست 2010
- جولای 2010
- ژوئن 2010
- می 2010
- آوریل 2010
- مارس 2010
- فوریه 2010
- ژانویه 2010
- دسامبر 2009
- نوامبر 2009
- اکتبر 2009
- سپتامبر 2009
- آگوست 2009
- جولای 2009
- ژوئن 2009
- می 2009
- آوریل 2009
- مارس 2009
- فوریه 2009
- ژانویه 2009
- دسامبر 2008
- نوامبر 2008
- اکتبر 2008
- سپتامبر 2008
- آگوست 2008
- جولای 2008
- ژوئن 2008
- می 2008
- آوریل 2008
- مارس 2008
- فوریه 2008
- ژانویه 2008
- دسامبر 2007
- نوامبر 2007
- اکتبر 2007
- سپتامبر 2007
- آگوست 2007
- جولای 2007
- ژوئن 2007
- می 2007
- آوریل 2007
- مارس 2007
- فوریه 2007
- ژانویه 2007
- دسامبر 2006
- نوامبر 2006
- اکتبر 2006
- سپتامبر 2006
- آگوست 2006
- جولای 2006
- ژوئن 2006
- می 2006
- آوریل 2006
- مارس 2006
-
اطلاعات