قلمرو مردانه

چند سال پیش همراه یک «مرد» به دیدن تئاتری رفتم. من «زن» و این همراه «مرد» متولد یک سال بودیم. هر دو در جمهوری اسلامی بزرگ شده بودیم و در آن زمان، هر دو دانشجو بودیم. طبقه اجتماعی خانواده‌هایمان هم کمابیش یکی بود. بخش بزرگی از خاطرات کودکی و نوجوانی ما یکسان بود؛ جنگ، قحطی، کارتون‌های بی‌مادر، مدارس جدا، عاشق شدن در راه مدرسه، مهمانی‌های ممنوع، خوشی‌های ناممنوع کوچک به رنگ عبای خاتمی، مهاجرت و بگیر تا آخر.
در بخشی از این نمایش، هنرپیشه به طنز از دامن کوتاهش می‌گفت که مدتی بود دیگر شورتی زیر آن نمی‌پوشید. با خنده تعریف می‌کرد داستان خیره شدن «مردان» را به پایش در خیابان، داستان هیجان آنها برای کشف آنچه که زیر آن دامن است، داستان حرف‌های پشت سرش را در خیابان و مدرسه که چرا شورت نمی‌پوشد و دامنش آنقدر کوتاه است،‌ داستان تکراری «خودش اینطور پوشیده، پس خودش می‌خواهد.»
هنرپیشه آمریکایی، که یحتمل نه جنگ دیده بود، نه قحطی،‌ نه هاچ زنبور عسل را می‌شناخت و نه با تیتر «خاتمی ۲۰۰۰۰۰۰۰» جیغ بنفش کشیده بود، هی از تجربیاتش می‌گفت و صدای قهقهه ممتد این همراه «مرد» من فقط وقتی قطع شد که یکی از جلو برگشت که ببیند چرا من دارم هق هق گریه می‌کنم. مات و مبهوت مرا نگاه کرد. گفت که می‌فهمم اما اینقدر سخت نگیر. به قسمت خنده‌دار قضیه فکر کن. نفهمید. هیچ نفهمید.
****
حامد قدوسی می‌نویسد به این دلیل به نوشته شادی صدر معترض است که در این نوشته «مردان ایرانی» جمع بندی‌شده‌اند، در حالیکه هستند «مردان ایرانیی» که «به سن بلوغ رسیده و بزرگ و بالغ» شده باشند، «بی آنکه به زنان متلک» گفته باشند. حامد معترض است که چرا شادی می‌نویسد «این بخشی از روند بزرگ‌شدن برای مردان در ایران است. تجربه‌ای که بدون آن، مرد ایرانی، مرد نمی‌شود.»
البته که «برخی» از مردان ایرانی وجود دارند که بدون «متلک گفتن» و «ناامن کردن خیابان» برای زنان بالغ شده‌اند و در این جامعه زندگی کرده و می‌کنند، اما فارغ از این نکته، آیا هیچ مطلب دیگری از نوشته شادی دستگیرمان نمی‌شود؟ آیا الان اصلا می‌دانیم مشکل اصلی چیست و چرایی این قیاس از سوی یک «زن» کدام است؟
هرچند همان دفعه اولی که در این نوشته «مردان» مورد خطاب قرار می‌گیرند، مشخص شده که کدامین مردان مورد نظر نویسنده‌اند: «خود شما، آقایان! همه کسانی که اظهارات امام جمعه تهران را خلاف قواعد علمی ثابت‌شده در مورد علل وقوع زلزله دانسته‌اید و در یک بعد از ظهر مطبوع بهاری، چای را که مادراتان، زنتان، خواهرتان یا حتی دوست‌دخترتان جلویتان گذاشته، هورت کشیده‌اید و مفرح‌شده از صحبت‌های امام جمعه، زندگی و کارتان را ادامه داده‌اید بی آنکه حتی یک لحظه فکر کنید شما، خود شما نیز عضو همان باشگاهی هستید که امام‌جمعه تهران از بلندپایگان آن است.»
خب اگر شما جز این دسته نیستید و اگر جوابتان به این سوال نویسنده که «از خود بپرسید: اولین باری که به دختری متلک گفتم کی بود؟ اولین باری که به خواهرم، یا حتی به مادرم، یا دخترخاله‌ام یا دوست‌دخترم گفتم روسری‌ات را بکش جلو یا آرایش نکن جلوی هر مرد و نامرد غریبه، کی بود؟» و یا این سوال که «از خودمان بپرسیم چند بار نقش گشت ارشاد را در کنترل ذهن و بدن زنان زندگی‌مان بازی کرده‌ایم؟ چند بار با آزار جنسی زنان، با ساده‌پنداشتن عمل متداول متلک‌گویی، به بازتولید این تفکر که زن، یک سوژه جنسی است که اگر چون مرواریدی در صدف حفظ نشود، به یغما خواهد رفت کمک کرده‌ایم؟» این است که هیچ وقت و اصلا این اتفاق نیافتاده که خب طبیعتا شما مخاطب این نوشته نیستید.
اما هنوز هم این‌ها فرع ماجراست. به نظر من شادی صدر در این نوشته سعی کرده از افاضات امام جمعه تهران نقبی بزند به نگاه جنسیت‌زده در جامعه ما و تساوی‌ای که شاید به ظاهر ادعای آن‌را داشته باشیم، اما هنوز در وجود «خیلی» از ماها نهادینه نشده‌است.
شاید خیلی از «مردان» ما دیگر به روسری و شلوارک و لباس یقه باز و دوست‌پسر داشتان زنان «گیر» ندهند، اما آیا آنها درد «زن» ‌هایی را که سال‌‌‌ها و سال‌ها قربانی این نگاه بوده‌اند، می‌فهمند؟ چرا «بیشتر» کسانی که نوشته حامد را دوست داشتند و به کلی گویی مطلب شادی اعتراض کرده‌اند( بر اساس مشاهده من از روی تعداد «لایک» ها در فیدخوان) «مردان» ما بودند؟ چرا یک‌بار که کسی نقد کوچکی به گنگ «هم‌جنس‌های» آنها وارد کرد این همه به‌شان برخورد؟
تمام وقتی که در کوچه و خیابان‌های این مملکت «دستمالی» می‌شدیم و لباس و روی بازمان «عامل بلاها»های طبیعی و غیرطبیعی بود صدایی از اینها در نمی‌آمد؟ چرا تنها باری که «بسیاری» از «مردان» ما یادشان آمد حجاب،‌ اگر اجبار باشد، بسیار تحقیر‌کننده است،‌ وقتی بود که سر یکی از «همجنسان» خودشان رفت؟ تمام این سال‌ها «حالا یه تیکه پارچه روی سر که اینقدر آه و ناله نداره» بود، اما به یکباره شد، عامل همبستگی «بسیاری» از «مردان» ما که خوشبختانه دست به کمپین کردنشان هم خوب است و به سرعت همدیگر را پیدا می‌کنند وقتی قلمروشان در خطر باشد.
نه. من قصد توهین ندارم. یک نوشته زده‌ام به دیوار اتاقم که انسان‌ها اول انسانند بعد «زن» یا «مرد»، اما یک وقت‌هایی مدل «اجتماعی شدن» ما حتی اندازه درد ما از یک پدیده اجتماعی را هم تعیین می‌کند. «بسیاری» از مردان ما، درد موجود در نوشته شادی را ندیدند و فقط درد «تعمیم داده شدن» را فهمیدند، همانطور که آن همراه «مرد» من هم نمی‌فهمید که کجای آن متلک‌های خنده‌دار، گریه‌دار است.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.