آبجی

یکی از دوستان حلقه «فسق و فجور»مان رفته بود مسافرت و زنگ زده بود که بگوید «پیکی که واسه من ریخته نشه، واسه سگ ریخته‌ بشه» و بعد از شوخی به حال و احوال پرسی رسید. اینها را که می‌گویم، در گفتگوی تلفنی اتفاق افتاد بین او و دوستم که رانندگی می‌کرد. بعد این دوست راننده‌مان گفت که جایت خیلی خالی بود، البته «آبجی»مون بود و حسابی ذکر خیرت شد.
آبجی؟ ما هیچ‌کدام خواهر و برادر هم نبودیم. هیچ‌وقت هم همدیگر را در حضور یا غیاب «آبجی» یا «داداش» یا «مثل خواهرم» یا «مثل برادرم» خطاب نمی‌کردیم. همه همیشه «دوست» بودیم. فکر کردم آیا این «آبجی» خطاب کردن دوست‌دختر آن دوست غایبمان، یک جور اطمینان خاطر دادن است که مثل خواهرمان است و ما نگاهی بهش نداریم؟ یا خیالت جمع، حواسمان بهش است و این دو روزی که نیستی، مثل خواهرمان مواظبش هستیم؟ یا همینطوری از دهنش در رفت و من خیالاتی شدم.
نفهمیدم.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.