Life in A minor

من طرفدار سنتی محسن نامجو نبودم. یعنی اصلا شاید همه لذت بردن من از صدا و موسیقی‌ او عمرش به یک‌سال هم نرسد، اما این که به ما نزدیک شده و حالا شانس دیدن و معاشرتش از نزدیک دست داده موهبت خوبی بود برای آشنا شدن با خودش و صدایش. هم‌خانه من هم یک معتاد تمام وقت به صدایش است و من چه می‌خواستم چه نمی‌خواستم صدایش در خانه بود.
حالا این شده که ما از زمستان تا حالا شانس این را داشتیم که چهار بار زنده روی صحنه هم اجرایش را ببینیم. اما کنسرت دیشب در «دیزنی هال» لوس آنجلس و این سالن چیز دیگری بود. یعنی از آنها بود که مو در تمام دو ساعت و نیم برنامه بر تن آدم سیخ بود. با یک گروه (پیانو، آکاردئون، گیتار برقی، گیتار، درام و دف و چهار همخوان) زد و خواند. سه تا آهنگ را هم سولو زد و خواند.
یک آهنگ را برای بار اول خواند (دف) و فکر کنم این دومین آهنگش بود که این‌جا در کنسرت‌ها برای بار اول خواند. آهنگ قیامتی بود برای خودش. دو ماه قبل در استنفورد هم آهنگ «دور ایرانو تو خط بکش» را خوانده بود که گفت بعد از حوادث سال گذشته ایران نوشته و ساخته.
فعلا که خوشبختانه گفته که آنقدر کار از زمان ایران دارد که حالا حالاها مجبور به ساختن کار تازه این ور مرز نشود (و ظاهرا غیر از همین آهنگ «دور ایرانو تو خط بکش» آهنگ دیگری در خارج از ایران نگفته و نساخته) و این جای امیدواری است.
یک نکته دیگر را هم بگویم که نگفته از دنیا نروم. نمی‌دانم چه کسی باب کرد که ملت باید وسط آهنگ و آن‌هم زمان اوجش دست بزنند و سوت و جیغ بکشند. این از کنسرت شجریان شروع شد که هرجا صدایش اوج می‌گرفت یا یک تک‌نوازی در قطعه بود، ملت بی‌وقفه دست می‌زدند. دیشب هم همین شد. تا صدای خواننده بالا می‌رفت، صدای دست و سوت و «محسن دوستت داریم» و «درود بر خاک پاک تربت جام» و «عاشقتم محسن» به هوا می‌رفت. این اتفاقات وسط آهنگ‌ها می‌افتاد، نه در بین دو قطعه. بماند که یک عزیزی هم با آهنگ جبر جغرافیایی داشت می‌رقصید. خدایش از آهنگ جبر جغرافیایی تلخ‌تر هم آهنگ داریم؟
*عکس‌های آخرین تمرین قبل از اجرا

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.