بایگانی دسته: بلوط

شم

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

چند شب است که افتاده‌ام به جان خودم (به شکل یک پرچم افقی/ سلام مدی) که نه خیر! تو آدم لمس بودی. کلمه جای لمس را نمی‌گیرد. مگر قرار است حروف الفبا جای تن صدا، جای گرمی نفس، جای رد … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

خوبی کار کردن در سمساری این است که وقتی مردم فقیر می‌شوند همه چیزشان را می‌فروشند. ما سمسارها – ما که نه، صاحب مغازه. من کارگری با حداقل دستمزدم- مثل زالوهایی هستیم که خون طبقه روزی مرفه را می‌مکیم. دو … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

اولش خواستم بنویسم نمی‌دانم اینکه بین همه آنچه فعلا در زندگی‌ام دارد اتفاق می‌افتد و در این سن و سال، هنوز رابطه-نه، رابطه نه، عاشقیت، کلمه‌اش عاشقیت است- دغدغه‌ام است، چیز خوبی است یا نه، اما پشیمان شدم. یعنی به … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

تا از در وارد شدیم من یک نفس عمیق کشیدم. خانه یک کرفتس‌من نقلی زیبا بود. یعنی حتما قبل از آ

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

زده به سرم که بروم دوباره سنتاباربارا زندگی کنم. فکر می‌کنم بدبختی در هوای گرم و کنار دریا بهتر از بدبختی در هر جای دیگری است. کاری که حقوقش اندازه کار توی سمساری باشد همه جایی پیدا می‌شود. شب بخاری … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

همه قضیه همینه. همین که حال آدم بد باشه و بدونه قرار نیست به تو چیزی بگه. یعنی

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

۱. من هیج وقت معتاد نبوده‌ام. سیگاری هم نبوده‌ام. اگر بوده دم دست کشیده‌ام. یک بار شاید از خانه فقط برای خرید سیگار بیرون رفته باشم. هوس چیزهای مختلف زیاد کرده‌ام، اما اینطور نبوده که جانم بی‌قرار باشد تا بهشان … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

نو

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

چیزهایی زیادی هستند که باید بنویسمشان. نه برای اعلام عمومی که برای خلاصی ذهن خودم. چیزهای زیادی، اما نه نو. هیچ چیزی نو نیست. یک ماه قرارداد خانه را تمدید کردم که جا پیدا کنم. هنوز نمی‌دانم کجا، هنوز نمی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند