بایگانی دسته: بلوط

می‌خوام کاری رو بکنم که تقریبا هر کی منو می‌شناسه می‌گه نباید بکنم و خودمم فکر می‌کنم نباید بکنم و تک تک سلول‌های عقلم می‌گه که نباید بکنم و خب طبیعه که انجامش می‌دم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

Fresh Air

نمی‌دانم گفته بودم یا نه که من معتاد رادیو ام. این طور بگویم که من صبح‌ها که موبایل را از زیر بالشتم در میاورم، اول رادیو‌اش- رادیوی ملی عمومی – را به کار می‌اندازم و بعد می‌روم اینستگرام و بعد … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای Fresh Air بسته هستند

در بیست و سه روز گذشته جمعا چهار بار از خانه -به مقصدی غیر از پارک سگ‌ها و فروشگاه مواد غذایی- بیرون رفته‌ام. تولد مریم، دیدن مادرم در روز مادر، خرید سوپ برای سحر که مریض بود و جلسه دفاع … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

دلم می‌خواد یه دوربین باشه که از صورتش از اون زاویه که من می‌بینمش وقتی داره اشکامو می‌لیسه عکس بندازه. اینقدر خره، اینقدر خره که من چاره‌ای غیر از خندیدن ندارم. دیوانه حتی نمی‌ذاره به افسردگی‌مون مشغول باشیم. #Lorkazand

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

دیروز به همزاد می‌گفتم که مشکل این است که آدم هیچ‌ وقت نمی‌تواند دلتنگی را ایزوله بررسی کند. یعنی نمی‌تواند بفهمد که آیا چون تنهاست دلش تنگ شده، و یا واقعا دلش تنگ شده. یا اینکه اگر کس دیگری هم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

لوبیاپلو برای ما هیچ وقت غذا نبود. بخشی از یک فریضه مذهبی بود. فریضه این بود که او بیایید سنتاباربارا. از سر شب تا نصفه شب علف بکشیم، نصفه شب تازه لوبیا پلو درست کنیم با دو سه قالب کره … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

اینکه دلت تنگ می‌شه که حساب نیست. اگه بری بهش بگی دلت تنگ شده اونوقت حسابه.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

زندگی مختصری دارم. یعنی مجبور شده‌ام زندگی را مختصر کنم. جوری که همه چیز در یک چمدان (حالا گیرم یک چمدان بزرگ) جا شود. خانه‌ای که اجاره کرده‌ام- به طور موقت- هم مختصر است. یعنی نسبت به زندگی آمریکایی مختصر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

من همیشه بارون رو دوست داشتم. اما اینکه برم تو حیاط و با دیدن نم نم بارون بغض کنم یه درجه دیگه‌ای هست. حالا یا به خاطر این خشکسالی ایالتمونه یا افسردگی وارد مرحله تازه‌ای شده که خودمم خبر ندارم!

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

ما- حرف مفت می‌زنم می‌گویم ما، شما را نمی‌دانم. خودم را می‌دانم و چند نفر از دوستان نزدیکم را- تخصص غریبی در زیر کارد تراپی بردن خودمان داریم. تراپی هم نه. آنالایز کردن خودمان. یعنی وقتی یک رفتار را دو … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند