بایگانی نویسنده: لوا زند

آدمی هستم که می‌دانم آشپزی‌ام خوب است و دستپختم هم. خیلی هم خوب است. برای همین خیلی دوست دارم یا بهتر بگویم کاملا لذت می‌برم برای کسانی که دوستشان دارم غذا بپزم. وقتی به من می‌گویند غذایت عالی شده از … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

آدمها به گل‌هایشان به چشم بچه‌هایشان، به چشم اعضای خانه نگاه نمی‌کنند. گل اغلب یک وسیله تزئینی است (که هست). مردم به گل‌هایشان می‌رسند. واقعا هم به گل‌ها آب می‌دهند، و سعی می‌کنند کود و خاکشان را هم به موقع … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

رفتم ماشینم را بدهم بشویند. ماشین خاکی بود. همان خاک سفید چسبنده بیابان که سخت تمییز می‌شود. به مسئول کارواش گفتم همان سرویس ۲۳ دلاری همیشگی. گفت برای تمییز کردن این می‌شود ۱۰۰ دلار. برای ماشین‌هایی که از برنینگ‌من آمده … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

شما بخوانید تونل وحشت

دوشنبه شب بود. دومین شبی که من در بیابان بودم. برنامه بیابان‌گردی را معمولا از ساعت ۱۱ شروع می‌کردیم و اغلب یکی دو ساعت بعد از طلوع برمی‌گشتیم به چادرهایمان که یکی دو ساعت، قبل از شروع توفان خاک و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای شما بخوانید تونل وحشت بسته هستند

«برنینگ‌من» رو همونی که هست می‌گم. به عنوان اسم خاص. مرد سوزان ترجمه فارسی جالبیه. ولی برنینگ‌من نمیشه. *** تجربه امسال با دو دفعه قبل یه سری فرق‌های اساسی داشت. اولین باری بود که خودمو عضو گروهی (که بهشون می‌گن … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

مرد سوزان ۳

امسال هم رفتم برنینگ‌من. خیلی با سال‌های قبل فرق داشت. می‌نویسم. یعنی امیدوارم بنویسم. اینو اینجا می‌ذارم که خجالت بکشم که بنویسم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای مرد سوزان ۳ بسته هستند

وقتی جولای پارسال، وسط تابستان، رفتم خانه آلامیدا، (من دیگر آنقدر خانه به خانه کرده ام که خانه ها را با اسم شهرهایشان می‌شناسم) یک گل رونده خشک شده توی یک گلدان پلاستیکی که نصف خاک‌هایش ریخته بود،‌ کنار تلوزیون … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

تمام لذت ادبیات به شرحش از جزییات است. جزیاتی که آدم را غرق می‌کند در زیبایی توصیف. دارم یک کتاب می‌خوانم که شرح ماجرایشان فوق العاده است. الان دیدم یک صفحه فقط نوشته که وقتی دخترهایش را بغل می‌کند چه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

خودم را شخم می‌زنم که اینهمه انکار از کجا می‌آید. چرا نمی‌توانم قبول کنم. قبولش کنم. وضعیت را قبول کنم. لذتش را ببرم. می‌ترسم. از اعتماد می‌ترسم. از رفتنش می‌ترسم. آنقدر که خودم خواهم رفت. از اینهمه ناامنی کلافه شده … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

My church offers no absolutes She tells me, “Worship in the bedroom.” The only heaven I’ll be sent to Is when I’m alone with you I was born sick But I love it Command me to be well Aaay. Amen. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند