یک وقتهایی دلم برای کوله پشتیام تنگ میشود. اما یک جوری هم عاشق این خانه و باغم شدهام که غریب است. سه روز گذشته حتی از در خانه هم بیرون نرفتم. خانه که منظورم حیاط است. ماشینم را دادم به دوستم و گفتم تا جمعه که باید بروم سر کار برایم نیاورد. این مدت مهمان زیاد داشتم و خودم هم درگیر بودم، حس میکردم دلم برای خانهم تنگ میشود. نمیدانم چرا هراسم برداشته که اگر جعفر و حمیرا مرا برای سال دیگر نخواهند من دیگر چطور میتوانم هیچ جا غیر از اینجا زندگی کنم؟ در آپارتمان نفسم بند میآید.
لوبیا سبزها و کدو را برداشت کردم. جعفری و گشنیز و نعنا و ریحان و رز مری را سعی می کنم همیشه داشته باشم. دور دوم تربچهها را کاشتهام. فلفل تند، فلفل دلمهای و بادمجان را دیر نشا کردم، اما حالشان خوب است. بوتههای گل کلم بزرگ شدهاند اما هنوز گل ندادهاند. اسفناج ها هم تازه نک زدهاند. هندوانهها هم گل دادهاند. مثل نخود سبزها. لبوها دارند بزرگ میشوند. نسل دوم کیلها و توت فرنگیها هم درآمده اند. گل های آفتاب گردان فقط گلشان قشنگ شد اما تخمهایش مالی نشد. ماند برای گنجشکها. فصل مارچوبه و آرتیچک هم تمام شده. سیر و پیاز کاشتهام حالا. گوجهها هم دارند کم کم قرمز میشوند. امیدوارم بتوانم رب بپزم.
اینها چیزهایی بود که خودم کاشتم و میکارم. البته همه چیز با جعفر و حمیرا مشترک است. با هم به اینها میرسیم و با هم میخوریم. اما این باغ پر از درخت میوه است که من کاری برایشان نکردهام. غیر از خوردن. فصل رزبری (یک چیزی مثل تمشک اما قرمز و کوچکتر) تمام شده. زردآلو و ازگیل هم همینطور. حالا نوبت پنج شش مدل آلو و شلیل است. هلو و گلابی هم داریم. انجیر هم که دیرتر میآید. یک چیزهایی شبیه هلو هم هست. سیب هم همینطور. دیروز ندیم و مهرداد آمدند اینحا و چهل کیلو آلو چیدیم (آنها میگفتند هشتاد کیلو شده اما من فکر نمی کنم واقعا هشتاد کیلو بوده). لواشک پختیم دو متر در دو متر. یعنی در واقع مهرداد پخت و من یاد گرفتم و خوردم. آن چیزی که ته قابلمه میماند از همه چیز بهتر است. همان که دیگر از صافی رد نمیشود. دو روز تمام است من فقط دارم از آن میخورم. در شکمم شوری برپاست. از رزبری ها و زردآلوها و ازگیلها هم مربا درست کردم. ترشی کدو هم گذاشتم. یک کار هیجان انگیزی که از خودم اختراع کردم این بود که آلوهای خیلی رسیده را که از شیرینی در حال انفجار بودند را گذاشتم توی فریزر که یخ بزنند. حالا شده مثل بستنی میوهای. شما هم امتحان کنید.
نجاری هم زیاد کردم. یک بار جالب با جعبه درست کردم برای یک گوشه خانه که خودم خیلی دوستش دارم. مدل ایوان را هم عوض کردم و یک ورش را تشک و فرش گذاشتم که بشود روی چوب نشست. دوست ترش دارم الان. دارم فکر میکنم دیگر گزارش چه را بدهم؟
افسردگی سخت راه پیدا میکند، اما گاهی بد سر میزند به آدم. وقت پریود بیشتر. راستی. برای شل بودن مدامم، شروع کردهام به ویتامین دی و ویتامین ب ۱۲ خوردن. فکر کنم اثر میکند. خیلی کمتر شلم. حتی خوابم هم بهتر شده.
اگر پیشنهادی برای کاشت و برداشت دارید، خبر کنید. الان فصل نشا تمام شده، اما مطمئنم هنوز میشود یک چیزهایی را کاشت.
در اینستاگرام میتوانید عکسهای اینها را که گفتم ببینید. یا همین بالای صفحه روی دکمه «عکس» کلیک کنید. آی دی اینستاگرام هم هست levazand