یه روزایی هم هست که آدم و کار و بار و غم و عشق و درد و ول میکنه میاد المو اسکور واسه خودش زیر آفتاب لخت میکنه و میره و بالا و فکر میکنه که چه خوشبخته. چه جایی از زندگیش ایستاده و چه اندازه فکر میکنه که تصمیمای خرکی اش خوب از اب در اومدن و چقدر هنوز خود احمق کسخلشه.
همون موقع ….,
بعد از نگراش: نگارنده در حین نگارش این سطور بالا در پارک بود که یک دفعه رفیقش میاد میپره سرش و حال و های و همه چی میپره و الان سه روز بعد در فرودگاه شارلوت نورت کارولینا- دقیقا اون ور مملکت و سه هزار مایلی المو اسکور- اینا رو مینویسه!
تازگی ها در فاصله دو پست چقدر اتفاق میافته!