سن فرانسیسکو دیگه سن فرانسیسکوی پنج سال پیش نیست. حتی سن فرانسیسکوی سه سال پیش هم نیست. فرهنگ سیلیکون ولی و شرکتهای کامپیوتری (تکنولوژیها و استارت آپها) حالا دیگه خیلی از اون فرهنگ هنری که اینجا داشت جلو زده. اینو من مهاجر که چند ساله اینجام هم نمیگم. قدیمیها هم همینو میگن. اما اینکه حتی من حسش میکنم، به نظرم یعنی اینکه خیلی قوی توی چشم میزنه.
اینجا مرکز هنری کالیفرنیا بود. یکی از قطبهای هنری مملکت. فرهنگش، مردمش، نوع رفتارشون، خلبازیهاشون، حرکتهای مردمی، احترام و شکیبایی نسبت به فقیرترها و کارتونخوابها، موسیقی خاص، درهم بودن طبقههای مختلف اجتماعی، آدمهای خارج از چهارچوبهای قراردادی اجتماع…کلا یه دورهای بود که هر کی میخواست خلبازی کنه میاومد اینور آمریکا. الان خیلی عوض شده.
به نظرم غلو نیست اگه آدم بگه که دایرهای با شعاع پنجاه مایلی به مرکزیت سنفرانیسیسکو چهره دنیا رو تو ده سال گذشته عوض کرده، یاهو،گوگل،اپل، فیس بوک،تویتر، اینستاگرام، و خیلیهای دیگه که من نمیدونم، همه اینجا به دنیا اومدن و رشد کردن. مراکزشون هم اینجاست. پول هم دارن. زیاد. اکثریت کارکنانشون هم جوونها هستند که ترجیحشون اینه که تو شهر زندگی کنن. این شده که این کمپانیها همه اتوبوس های مجانی با وای فای دارن که کارکنانشون رو میبرن سرکار و میارن. خیلیها از شهرهای اطراف اومدن توی شهر. قیمت خونهها سر به فلک کشیده. قیمتها شده اندازه نیویورک. ملت از اطراف میان توی شهر و شهروندای قدیمی که دیگه نمیتون تو شهر زندگی کنن میرن خارج شهر. اوکلند الان بیشترین تعداد هنرمند/ متر مکعب در آمریکا داره. اما اونم داره عوض میشه. برکلی دیگه اصلا برکلی سابق نیست. خیلی از مغازههای قدیمی بسته شدن و هر روز یک رستوران و یک کافه- اورگانیک و از این حرفا- از یه جا سبز میشه. اونقدر گرون شده که من نمیدونم چطور دانشجوها میتوننن توش زندگی کنن. ملت حرف از برابری و تغییرات اجتماعی میزنن ولی بعد سوار تسلا میشن. (مهم نیست که تسلا صد و پنجاه هزار دلاره، مهم اینه که در مصرف انرژی صرفه جویی بشه و این برای مادر طبیعت خوبه و همه ما حق داریم از این طبیعت بهره ببریم!)
همه جا،تقریبا همه جا حرف از شروع یک کار تازه است، یک استارت آپ تازه، یک ایده تازه. همه اش تکنولوژی. نمیدونم این خوبه یا بد. خود من شروع کردم به ایده پردازی (در این حد یعنی). بعد فضا هم اینطوریه که هیچ ایدهای مسخره نیست. دنبال کار که میگردم میبینم که یه سری از این شرکتها مثلا تو شرایط کارشون دارن که اگه به قدر کافی خل و چل (کریزی مثلا)نیستید، نیایید اینجا! حالا اینو مقایسه کنید با اون فرهنگ خشک و بسیار سنتی کار پیدا کردن و کار کردن در دی سی.
یه جا نوشته بود ما تو شرکت مرغ داریم که به طور آزاد میچرخن بین میزها. اگه به مرغ حساسیت دارید، تقاضای کار نکنید! این خل و چل بازیها خوبه، اما یه جوریه انگار اپلیکشن خل و چل بازی هست. یکی از همین آدمهای تکنولوژی اینجا، چند هفته پیش گفته بود که کارتون خوابها چهره شهر رو خراب میکنن و اصلا چرا اونا باید جایی باشن که ساختمونهای تجاری هست. این فرهنگی هست که داره شهر رو پر میکنه. یعنی حالا این مشاهدات منه و من دارم با جیب خودم مقایسه میکنم قیمتها رو. دو سال پیش واسه یکی با درآمد من امکان داشت بتونه توی شهر یه آپارتمان کوچیک اجاره کنه. الان تقریبا غیر ممکنه.
خود من هم اصلا استثنا نیستم. ایده پشت ایده میدم در راستای طبیعت گرایی و تکنولوژی. مثلا چطور با آیفون یک لوبیا سبز کنیم (مثلا!). من هیچ ایدهای ندارم اینجا پنج سال دیگه چه شکلی میشه. آخه هر ایده تکنولوژیک تازهای هم که میاد اول اینجا اجرا میشه. این عینکهای گوگل، ماشینهای بدون سرنشین، از این ریل هواییها،..فردا پس فردا ممکنه این وبلاگ هم بدون نویسنده خودش آپدیت بشه.
در ضمن بهشت هیپیها که نه، هیپسترها الان ایالت اورگان هست. مخصوصا پورتلند. بماند که اونجا هم همه چیز در راستای محلی شدن و اورگانیک شدن داره جلو میره و ملت از اپلیکشینهای محلی استفاده میکنن! کمپانیهای تک به سلامتی اورگان رو هم کشف کردند. کلی شرکت تازه اونجا سبز شده. مخصوصا این شرکتهای انرژیهای نو.
این بود مشاهدات شتابزده من از شهری که دوستش میداشتم. میدارم. تازه من هنوز شرق سن فرانسیسکو هستم، جنوبش همه چی شدیدتره. فقط من نمیدونم چرا یک تکنولوژی درست نمیکنن که آدم لم بده روی مبل منتها کالری بسوزونه! باور کنید هر کی این ایده رو بتونه اجرا کنه، به تنهایی میتونه همه این شهر رو بخره.
*این نوشته پر از غلطهای املایی و انشایی است. به خاطر تکنولوژی موجود در هوا لابد.