هر روز صبح بیدار میشم با خیال راحت شیر و قهوهام رو میخورم، ولو میشم یه کم کتاب میخونم، بعد میرم بازار میوه و سه تا قارچ، یه دونه پیاز، یه فلفل دلمهای، یه دونه فلفل تند، دو تا سیب زمینی، یه دونه سیب، دو تا گرپ فروت میخرم، یواش یواش میام خونه. با خانم و آقای فروشنده گپ میزنم. در کنار همه سگهای جهان وا میستم. تا بیام خونه ظهر شده. آروم آروم وسیلهها رو میچینم رو میز، تلوزیون روشن میکنم اخبار میبینم، دیلی شو میبینم. غذا رو شعله آروم خوب پز میکنم. تا اینا رو ببینم و به گربهها غذا بدم و خودم غذا بخوره شده سه. بعد میرم یه چرتی میزنم، بعد چایی رو دم میدم. چای کیسهای نه، دم میدم. بسته به حال و هوا میرم لباس عوض میکنم یه پیژامه دیگه میپوشم، شاید حتی حموم کردم. بعد میام شومینه رو روشن میکنم، کرفس و براکلی میخورم. خیلی سالم. های میشم چیپس و بستنی میخورم. خیلی ناسالم. همینطور کنار شومینه ولو، بافتنی میکنم. کتاب صوتی گوش میدم. باز چایی دم میکنم. سریال قشنگ هپی اندینگ نگاه میکنم. خیلی خوب و دقیق مسواک میزنم، لباس خواب گرم میپوشم. کتاب میخونم تا خوابم ببره.
این زندگی سه روز است که شروع شده و با توجه به مبلغ باقیمانده در حساب پسانداز و بیکاری بنده، این زندگی بهشتی، پنج روز دیگر دوام دارد. فقرای جهان متحد شوید یا چه کسی گفته همسر پولدار بده؟ حل کردن مشکل «به زودی حوصلهات از این زندگی خسته میشه» با من!