یادم میآید که با یکی در یک موردی حرف زدم. خیلی خاطرهاش شفاف میآید جلوی ذهنم. همین الان یادم آمد که داشتم برای کسی داستان آن شب عر زدنم را تعریف میکردم که بله که خوب است، اما الان مثلا دستهای تو کجاست. میدانم خیلی تازهاست. چون این داستان آن شب عر زدن همین هفته قبل بود. اما هر چه فکر میکنم به یادم نمیآید برای کی داشتم تعریف میکردم. حتی یادم است که داشتم یک چیزهای خوراکی را روی میز میچیدم و یکی نشسته بود و من داشتم در فاصله حرکت بین میز و آشپزخانه اینها را تعریف میکردم. اما هر چه فکر میکنم یادم نمیآید برای که داشتم تعریف میکردم. هی فکر میکنم میبینم من که آدم نمیبینم. آنهم به این صورت که بشینم برایش غذا بگذارم روی میز و داستان عر زدنم توی تکستها را برایش تعریف کنم. اصلا این هفته چه کسی پیش من بود؟ داشتم برای کی تعریف میکردم؟