یه بیابون برهوت رو در نظر بگیرید که این و سر و اون سرش معلوم نیست. بعد یه سری آدم میرن اینجا، یه هفته ده روز در سال، یه همچین شهری رو خیابون بندی میکنن. (بدون هیچ وسیلهای غیر از خاک و آب).
امسال تقریبا هفتادهزار نفر اینجا جمع شده بودند. همه هم از روز اول نمیان تا روز آخر نمیمونن. هر کی که میاد همراه خودش آب و غذای یک هفته رو میاره (و الکل و هر روانگردانی رو که بخواد که البته این دومی غیرقانونیه تو ایالت نوادا). بعد چادر میزنن یا یه پناهگاه درست میکنن. بیابونه دیگه. روزهاش داغ و شبهاش سرد. روزها باید لخت راه رفت، شبها با پالتو.
تنها چیزایی که فروخته میشه (از طرف برگزارکنندگان) یخ هست و قهوه. دومی رو نمیدونم چرا میفروشن. اینها تو یه چادر خیلی خیلی بزرگی که در مرکز شهر هست فروخته میشه. وسیله اصلی نقلیه دوچرخه هست. تقریبا غیرممکنه که بشه همه شهر رو پیاده رفت. (با توجه به شدت گرما و سرمای هوا). بنابراین هم دوچرخه هست و هم یک سری وسایل نقلیه اختراعی. مثلا اینها:
تعداد اینها خیلی زیاده، اما باید براشون اجازه رفت و آمد گرفت. ملت سوار میشن و هرجا که میخوان پیاده میشن. بعضیهاشون هرسال میان اینجا و معروفند برای خودشون. اونهایی هم که بزرگترند، مثل این کشتی، محل مهمانی و رقص هستند تقریبا تمام بیست و چهار ساعت.
ملت تقریبا با هر مدل لباس و شکل و قیافهای میان.
اما چیزی که این جشنواره بهش معروفه، کارهای هنری و موسیقی اش هست. در تمام بیابون ( و گاهی در خیابونهای شهر) کارهای هنری رو میشه دید که برای یک هفته ساخته میشن. البته بعضیها هم مثل سمبل جشنواره در اومدند و هر سال برپا میشن. اینجا جدای معبد و خود مجسمه چوبی آقای سوزان هست.
مقیاس اینها یه چیز عظیمی هست که به نظرم سخته تو عکسها بشه نشونشون داد. دو تا سازه که هر سال به یه شکلی ساخته میشن، اما همیشه هستند خود آقای سوزان و معبد هستند. یعنی اینها:
اینا از شکل و قیافه. داستانش رو هم برید اینجا بخونید که چی شد که بوجود اومد. این پست طولانی شد. تو یه پست دیگه جمع میکنم میخوام چی بگم.