-همکارم کیک هویج پخته. گفت خیلی سالم است و همه چیزش گیاهی و اینهاست. من هم دوتا خوردم. الان دیدم دستور پختش را فرستاده. راست میگفت همه چیزش گیاهی و «اورگانیک» است. در اروپا بهش میگویند «بایو». حالا فهمیدهاند که دستکاری در طبیعت کار بدی است و باید به ریشهها بازگشت و نباید به گلها و درختها سم زد و گاوها نباید علفی را بخورند که بهش کود شیمایی داده شده و مرغها باید دانههای گندم واقعی بخورند و همه چیز باید طبیعی باشد. صنعتش رشد هم کرده. یک مغازهای اینجا هست به اسم «هول فود» لابد فود کامل غذایی است که همه چیزش اورگانیک باشد. قیمت خون پدرشان است همه چیز. یک مدت طبقه بالایشان زندگی میکردم. بدبخت شده بودم. القصه که اینجا همه چیز باید اورگانیک باشد. خانومها در لوس آنجلس (و لابد جاهای دیگر- من گزارش آنجا را خواندم) از یکسال قبل از اینکه بچهدار شوند فقط غذاهای اورگانیک میخورند که خدای نکرده اثر سوسککش که در معده گاو بوده، روی گوشت آنها اثر بگذارد و برود توی خون مادر. خیلی زندگی سختی دارند به نظرم. از آن طرف یک سری آدم هم آمدهاند مطالعاتی کردهاند که اصلا اینطور نیست و این غذاهای اورگانیک لزوما سالمتر نیستند و آدمهای اورگانیکخور هم همان درد و مرضهای ما شیمیایی خورها را دارند. البته بایاس اینجا میشود که خب اینها یک مدتی اول که شیمایی خوربودند. از اولش که اورگانیک نمیخورند. به نظرم برای اینکه این مطالعات قابل ارجاع شوند باید صبر کنند بچههای آن خانومها بدنیا بیایند و مواظب باشند تا سیسالگی فقط اورگانیک بخورند و آنوقت مطالعه کنند. تا اون موقع شاید من مرده باشم و دیگر نتیجه این مطالعه برایم مهم نباشد.
دقت کردهاید که دارم خزعبلات محض مینویسم؟ راستش الان میخواستم یک نامه عاشقانه بنویسم که سه روز است توی دلم مانده، اما پنهان نمیکنم که الان اینجا سختم است بنویسم. فکر کردم بروم یک وبلاگ مخفی راه بیاندازم. اما من کون گشادی که حتی تا سر کوچه نمیرفتم سیب را نصف قیمت بخرم، آیا میتوانم یوزرنیم و پسورد دوتا وبلاگ را به خاطر بسپرم و چطور باید بدانم کدام را کجا بنویسم.
اه. نامه عاشقانهام را میخواهم برایت بنویسم مردک.