یه مدته هی به خودم یادآوری میکنم که هیچی فضیلت نیست. خیلی چیزا به خودی خود نه ارزشاند نه ضدارزش. وقتی آدم ارزششون میکنه مزخرف میشن. مثل باکرگی. مثل روابط آزاد، مثل ازدواج، مثل طلاق، مثل سفر کردن..مثل هزار تا چیز دیگه. یه مدت مد بود هر کی طلاق گرفته بود بچه «کول» به حساب میاومد. بقیه خاک تو سر و عقب افتاده. یه مدت بود (اینا که میگم خودم هم بودم، بین دور و اطرافین خودم هم بوده) که روابط آزاد داشتن شده بود ارزش. بعد یه مدت بود مسافر بودن و سفر رفتن شده بود ارزش. یه مدت آرایش نکردن شده بود ارزش،هرکی آرایش میکرد، کوته فکر بود. یه مدت کفش پاشنه بلند اه اه بود. یه مدت لباس سکسی نپوشیدن. هر کدوم اینا که ارزش میشن، داغون میشن. اون وقت آدم متاهل و ساکن و متعهد میشن ضدارزش و اه اه. چه میدونم. یه مدت سعی میکردم به طرف بفهمونم که اگه دارم از گهخوریام تو زندگی میگم جوری نگم که حالا این خوبه و هرچی غیر از این بد. اگه فلان چیز واسه من تجربه خوبی بوده یا هست، لزوما ارزش نیست.
بماند که حالا دیگه کلا کاری ندارم کی چی فکر میکنه. به خودم هی یادآوری میکنم که نکبت نشو. گه خودتو بخور.