میخواهم یک مانیفست خیلی مهمی از خودم صادر کنم. آنهم به عنوان انسانی (بله. تعجب دارد؟) که یک عمر از مادرش توسری خورد که رفیقهایت برایت از خانواده مهمترند، یک عمر دیگر شوهرش گفت که رفیقبازی تو چقدر، و یک عمر رفیقهایش هم زدن تویسرش که تو چرا رفیقداری که به ما نمیرسی.
آدمها وقتی اول رابطهشان است، دلشان میخواهد فقط با طرف باشند. نه که فقط، اما اگر وقت خالی داشتند، ترجیح میدهند با طرف باشند. وقت بگذرانند، بشناسند و بنوشند و کاراهای خوبی هم با هم بکنند. خب این وقتی که برای رفقایشان داشتند میرود آنور. حالا من روی صحبتم با این رفقاست که آنور هستند. آدم باشید!
آدم باشید و اینقدر نگویید طرف وقت تنهایی و بدبختیاش با ما بود و حالا جیک جیک مستانش است و زمستانش باز میرسد و باز میآید سراغ ما. نگویید بیمعرفت است ما را فروخته به دختره/ پسره. اصلا ماهیت وجودی یک رفیق این است که در زمستان باشد کنار رفیقش. اگر رفیق هستید بگذارید جیک جیکش را بکند. خوش بگذارند. معلوم است که آنجا بهش بیشتر خوش میگذرد. با شماهم بهش خوش میگذرد، اما چرا حالیتان نیست که آنور یک خبرهای خوبی هم هست که لزوما با شما نیست!
اگر موقع جیک جیک سراغ شما نمیآید/ وقت ندارد که بیاید، به این معنا نیست که شما را ول کرده یا از معاشرت با شما خوشحال نمیشود. میشود، اما یک جای دیگر هم میشود. اجازه انتخاب به رفقایتان بدهید و قبول کنید که نوع خوشیها و خوشگذرانیها فرق دارد. تجربه هم نشان داده که زمستان میشود و باز هم همه با هم دور هم خواهید بود. بگذراید کنار این اداها را که فقط وقت بدبختیاش میاد سراغ آدم. ذات شما این است، بر این اساس اسمتان شده رفیق. میفهمید؟
این بود مانیفیست من. از این مهمتر اینکه من الان در موقعیت جیک جیک نیستم اصلا (که بگویم قصدم از درکردن این مانیفیست منفعت شخصی بود) و در واقع در قعر زمستانی سرد و طولانی و طلسمشده به سر میبرم ، اما شعورم اینقدر بالا هست!