باید یک ماشینی چیزی بسازند بگذارند دم در خانه آدم. اگر صبح بخواهد از خانه بیرون برود و حمام صبح نگرفته باشد، این ماشین باید نگذارد که در باز شود. یک سنسوری چیزی داشته باشد که فقط آدم تمیز تازه حمامگرفته را بشناسد. آدمی (در اینجا من) که صبحها حمام نکند و به موهایش تعداد بسیار زیادی سنجاقسر بزند که معلوم نشود که حمام نکردهاست، از در که وارد میشود به همه میگوید که من پریودم. کسی نیاید به اتاق من. کارهایتان را توی چت بگویید. میشود یک انسان غر و غروی پاچهبگیر زشت. واقعا من روزهایی که حمام نمیکنم و تازه پریود هم هستم، زشت میشوم. چایی میخوردید لوا جان؟ نه خیر. ساعت یازده صبح چه وقت چایی است؟ برق یک نفر را گرفت.
ناهار میهمان کاری داشتیم. سر میز ناهار طفلک گفت فلان کار را بکنم. گفتم نه. یعنی نگفتم نه. داد زدم نه. بعد گفت که فلان کار را کردم. گفتم هیچ معنای خاصی ندارد. گفت دوستدارم فلان کار را بکنم. گفتم حالا خودت برو سرت میخورد به سنگ. یعنی رئیسم و میهمان اگر چاره داشتند با دسته صندلی میکوبیدند توی سرم.
بیرون رستوران داشتیم سیگار میکشیدیم، تقریبا جلوی میهمان و رئیس گفتم به تخمم. یعنی اینطور نگفتم ولی کاملا آنها گرفتند که چه قصدم بود. به انها نگفتم به تخمم. در خصوص این بود که آدم که بزرگ میشود کلا دنیا به تخمش هم نیست.
آمدم توی دفتر. نیامده تو داد زدم فلانی چایی دم کن! طفلک بیهیچ حرفی رفت توی آشپزخانه. آن خانم میهمان هم البته که وبلاگخوان درآمد و آخرش گفت که اصلا شبیه وبلاگ نیستی. یعنی این را نگفت. گفت یک جور دیگری هستی.
بدترین اتفاقی که برای یک وبلاگنویس مخترم و خوشرویی (منظورم خودم است) ممکن است بیافتد این است که صبحها حمام نرود و پریود هم باشد. به نظر من اگر قصد دیدن یک بلاگر را دارید از او بپرسید که آیا پریود است و اگر نبود ازش بپرسید که آیا حمام رفته است؟