عریان یه حرف خوبی میزد. میگفت ما نمیتونیم صبر کنیم که طرف جواب بده، که اون یه قدم برداره، که یواش یواش بریم جلو، که بفهمیم ترمز واسه رانندگی سالم لازمه.
عاشقیت واسه من به شکل سقوط آزاد تعریف شده. نمیتونم طناب ببندم. حتی اگه بگن طناب کشداره، تا نهایت نزدیک میشی به خوردشدن، اما خورد نمیشی، به نظرم تقلبه تو عاشقیت. بلد نیستم بگم الان باید صبر کرد، الان نباس گفت دوست دارم، الان موقع این نیست، الان نباید خوابید، الان باید گفت فلان الان نباید گفت فلان…
خب واسه اینه که شاید دیگه عاشق نمیشم. چون میدونم که میرم و با کله میرم و خورد میشم، اصلا نمیرم. حاضر نیستم این وسط تعریفم رو عوض کنم و بگم حالا طناب کشدار ببند به دور خودت.
دلم واسه پریدن تنگ شده. واسه پریدن بدون طناب.