معشوق تازهاش، برداشته کادوی کوچکی را که دوستم برایش خریده بود، همه جا با خود برده بود در تعطیلات و کنار آن عکس میگرفت و میفرستاد برای این دوستم.
شنیدن این داستان هم هیجانزدهام کرد. بعد فکر کردم این حس قدردانی/ قدرشناسی/ به خاطر آوردن چقدر گمشده است در زندگی من. آنقدر این دو سه ساله به خودم گفتم که نباید انتظار هیچی داشته باشی، تعریف یا قدردانی برایم کلا یک چیز غریب است. راستش، معذبم میکند. احساس میکنم واقعی نیستند. یعنی انگار نباید وجود داشته باشند.