بایگانی سالانه: 2015

Instagram

Too early! Way too early! #wearegoingtodiethissummer

منتشرشده در عکس | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای Instagram بسته هستند

Instagram

First bday gift from probably the most handsome guy in my circle! I take it as a sign of good luck with a 34 full of more handsome guys:) who read btw. Thank u #babyanoosh and baba o mamnesh @hossein13

منتشرشده در عکس | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای Instagram بسته هستند

Instagram

من و جوجه هام 🙂 اون موقع ها -سیزده سال پیش- دستشونو میگرفتم میبردم بستنی براشون میخریدم. داغونای گنده شدن الان.

منتشرشده در عکس | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای Instagram بسته هستند

Instagram

How about this one? #shoppingtherapy #oldphoto #imsickathomeanddiggingmyarchive #Iwantshoes #itsnotfair

منتشرشده در عکس | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای Instagram بسته هستند

Instagram

خودنازبینی در آستانه تولد بازی!

منتشرشده در عکس | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای Instagram بسته هستند

Instagram

چکونه به مادر مریض و تبدار عذاب وجدان بدهیم #lorkazand

منتشرشده در عکس | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای Instagram بسته هستند

Instagram

رازیانه خشک شده، ساحل برکلی.

منتشرشده در عکس | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای Instagram بسته هستند

من می‌تونم تا صبح بشینم اینجا تحلیل کنم که چی شد و چرا شد. اما می‌دونی، با وجود همه اینها،‌ اگه من می‌تونستم سقوط آزاد کنم، اگه تو پریدنت رو منوط به پریدن من نمی‌کردی، …اگه ما عاشق هم بودیم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بودن یک آدم دیگه کنار آدم چیز قشنگیه. خیال آدمو جمع می‌کنه‌، دلش رو قرص می‌کنه، یکی هست غرهای آدم رو بشنوه،‌ آدم می‌تونه باهاش مشورت کنه، تصمیم بگیره، ظرفا رو بشوره، خرید کنه، خونه اش همیشه غرق گل باشه، … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

نمی‌دونم دلم می‌خواست می‌شد یا نه. می‌دونم تلاش کردم بشه. اما نمی‌دونم اصلا می‌خواستم چی بشه. شاید من این وسط دنبال شناخت خودم بودم. همینقدر خودخواهانه که گفتم. دلم می‌خواست یه آدمی که اصلا منو نمی‌شناسه، هیچی در موردم نمی‌دونه، … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند