بایگانی ماهیانه: اکتبر 2015

باز یک بار دیگر روی بی بریج های بودیم فکر کردم که آدم هایی که از ترافیک روی پل ناله می‌کنند حتی شده یک بار سرشان را بالا بگیرند ببیند چه منظره ای رو به رویشان است. بعد به این … ادامه‌ی خواندن→

وقت غروب داشتیم روی بی بریج رانندگی می کردیم و خورشید داشت می‌رفت پایین و ریدیو هد داشت می خواند و ما هم های بودیم. گفتم ببین همین. همه خواست من از زندگی این است که یک کاری داشته باشم … ادامه‌ی خواندن→

بین همه آت و آشغال‌هایی که تا به حال امتحان کردم آخرش هیچ چیز برای من همین علف خودمان نمیشود. با علف حالم خوب است. خودمم و خوبم. با بقیه هم خیلی خوبم. اما تنها چیزی که هوسش را می … ادامه‌ی خواندن→

یک نفر برایم توی اینستاگرام نوشت که سه سال پیش شروع کرده به سفر کردن و دلیلش اینجا بوده. من شکستم.

یک جای روی سینه مردها، آن بالا سمت چپ (یا راست) نرسیده به بازو یک گودی کوچکی است که من تردیدی ندارم در جریان تکامل بشریت از آنجا بوجود آمد که آنجا بهترین جاست برای سر بر آن گذاشتن. برای … ادامه‌ی خواندن→

هفته قبل سه روز رفتم سمساری قدیمی ام که جای یکی از دوستانم را که رفته بود تعطیلات کار کنم بعد دیدم چقدر آنجا هنوز خانه است و من هنوز همان حس خوب نسبت به آنجا را دارم و چقدر … ادامه‌ی خواندن→

توی یکی از پنجره ها پاندورا یا اسپاتی فای چیزی میخواند و یک آهنگ قشنگی پخش می شد که یک لحظه حواسم را گرفت و رفتم روی صفحه اش که ببینم خواننده اش کی است که یک دفعه میخکوب عکس … ادامه‌ی خواندن→

شما می‌دانستید که لورکا جان من است؟ البته این دلیل نمیشود که خنگ‌ترین سگ جهان نباشد. من مادری هستم که با ضعف‌های بچه ام کنار آمده ام و آنها را هم قشنگ می‌بینیم. لورکا فارست گامپ سگ‌های جهان است. یعنی … ادامه‌ی خواندن→