بایگانی روزانه: 24 اکتبر 2014

دلمه

چند روزی بودم شرق مملکت. امروز برگشتم. وقتی نبودم، از طرف شرکت بیمه آمدند و دلمه را بردند. خوشحالم که دیدنش را ندیدم. چقدر من دلمه را دوست داشتم. چقدر عزیز دلم بود. می‌دانم که فدای سرم و خودم سالم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای دلمه بسته هستند

نمی‌دانم چرا باید از من بپرسید، اما اگر بپرسید می‌گویم که حالا عاشق هم شدید شدید. پیش می‌آید. منتها حواستان به دردش باشد. نه که به درد، به خوش آمدنتان از این درد. خوش آمدن از درد عاشقی بدترین مرض‌هاست. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند