بایگانی سالانه: 2011

نوزدهم می دوهزار و یازده

برگ گل پرپر می‌کنم می‌شه نمی‌شه می‌شه نمی‌شه

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای نوزدهم می دوهزار و یازده بسته هستند

هجدهم می دوهزار و یازده

باید خیلی خیلی حوصله کنی. اولش یک خرده دورتر از من می‌گیری این جوری میان علف‌ها می‌نشینی. من زیر چشمی نگاهت می‌کنم و تو لام‌تاکام هیچی نمی‌گویی، چون تقصیر همه‌ی سؤِتفاهم‌ها زیر سر زبان است. عوضش می‌توانی هر روز یک … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای هجدهم می دوهزار و یازده بسته هستند

یه کلاس دارم این ترم اسمش هست افکار رادیکالی هر هفته سه ساعت سمیناره با چرت و پرت‌های خوندنی قبلش اگه الان بگن یک جمله، فقط یک جمله بگو که این کلاس در مورد چیه نمی‌تونم یعنی واقعا نمی‌دونم و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

داستانامو با تو تموم نمی‌کنم می‌ترسم

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

هفدهم آپریل دوهزار و یازده

تب‌ها صفحه‌ها شبکه‌های اجتماعی شبکه‌های اختصاصی فارسی انگلیسی حتی آلمانی سافاری، فایرفایکس، کروم، اپرا همه ارور ۴۰۴ می‌دهند کجایی؟

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای هفدهم آپریل دوهزار و یازده بسته هستند

شانزدهم می دوهزار و یازده

تقصیر اون سیاپوشای ترسناک لب آب بود، وگرنه من می‌خواستم یه سخنرانی بزرگی بکنم در خصوص اینکه چقدر دلت گنده است و چقدر معلومه که وقتی بشکنه دردش عمیقه بسکه مهربونه و نمی‌شه شکستش.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای شانزدهم می دوهزار و یازده بسته هستند

پانزدهم می دوهزار و یازده

با حافظ هم‌ذات پنداری نکرده بودیم که اونم امشب حاصل شد: اونجا که می‌گه شوق لبت برد از یاد حافظ درس شبانه ورد سحرگاه

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای پانزدهم می دوهزار و یازده بسته هستند

چهاردهم می دوهزار و یازده

دل دوستم درد داشت و من بلد نبودم خوبش کنم. فقط خواستم حواسشو پرت کنم، واسه همین هی از تو حرف زدم. آخه دل خودمم درد داره.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای چهاردهم می دوهزار و یازده بسته هستند

سیزدهم می دوهزار و یازده

راستش ترسناکه نباید بگم اما یه ضرب‌المثلی هست تو مغولستان خارجی می‌گن زنایی که سی‌ سالشون میشه همون لحظه‌ای که سی ساله می‌شن یه چیزی تو چشاشون برق می‌زنه بعد این برقه می‌مونه تا بمیرن فکر کن با این اندازه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سیزدهم می دوهزار و یازده بسته هستند

-بعدش به یه جاده یه طرفه رسیدم -خب؟ -هیچی. هی رفتم رفتم رفتم. نه تمام می‌شد، نه چراغ داشت،‌ نه می‌شد دور زد. -خب بعدش؟ -هیچی. هنوز دارم می‌رم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند