بایگانی سالانه: 2010

یادداشت‌های پراکنده در سفر-۸

اوج داستان «عشق در زمان وبا» همان صحنه بازار بود. همان‌جا که دختر پس‌ از آن سفر تبعیدگونه مشقت بار و تحمل آنهمه عاشقی، پدر را شکست می‌دهد و برمی‌گردد و آنجا در بازار می‌فهمد که مرد تمام شده. این … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط, سفر | دیدگاه‌ها برای یادداشت‌های پراکنده در سفر-۸ بسته هستند

یادداشت‌های پراکنده در سفر-۷

چرا کسی نمی‌گوید که همخانگی قاتل بی‌رحم همدلی‌است؟ من با تو همخانه نخواهم شد. قول می‌دهم.

منتشرشده در بلوط, سفر | دیدگاه‌ها برای یادداشت‌های پراکنده در سفر-۷ بسته هستند

یادداشت‌های پراکنده در سفر-۶

بخشی از من است. ننویسمش خودم را ننوشته‌ام و بنویسمش حریم خصوصی‌اش را عریان کرده‌ام. دوست ندارم این برزخ را.

منتشرشده در بلوط, سفر | دیدگاه‌ها برای یادداشت‌های پراکنده در سفر-۶ بسته هستند

یادداشت‌های پراکنده در سفر-۵

از دروغگوهای دروغ‌های کوچک بیشتر می‌ترسم. یک وقت یکی نمی‌خواهد تو چیزی را بدانی، می‌ترسد، می‌خواهد چیزی را حفظ کند، از تو خوشش نمی‌آید و می‌خواهد ضرری به تو بزند و یک عالمه دلیل دیگر. همه این‌ها قابل درک‌اند. شاید … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط, سفر | دیدگاه‌ها برای یادداشت‌های پراکنده در سفر-۵ بسته هستند

یادداشت‌های پراکنده در سفر-۴

اسم رابطه که می‌آید انگار خودش گند می‌زند به همه چیز. آدم را «مقید» می‌کند به بودن. به «همیشه» بودن. انگار اصل اسم با خودش زنجیر دارد. مقیدی که باشی در یک زمان معین، در یک مکان معین، در یک … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یادداشت‌های پراکنده در سفر-۴ بسته هستند

یادداشت‌های پراکنده در سفر-۳

روی کاغذ همه چی خوب است. آدم می‌داند مبدا تاریخش نیست. می‌داند نه اولی است و نه آخری. حقی ندارد. مالکیتی ندارد. لذت می‌برد. زندگی می‌کند. اصلا هست. همین اصل بودنش زیباست. می‌وزد و می‌رود، اما وقتی هست خوب است. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یادداشت‌های پراکنده در سفر-۳ بسته هستند

یادداشت‌های پراکنده در سفر-۲

از تاریخ پای همه شعرهایت متنفرم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یادداشت‌های پراکنده در سفر-۲ بسته هستند

یادداشت‌های پراکنده در سفر-۱

گفته بود خسته‌ام، عصبی‌ام. می‌خوام بخوابم. گفتم بخواب. فردا حرف می‌زنیم. فردا همیشه همه چیز بهتر شده بود. راست گفتم. فردا همیشه همه چیز را زورکی یادمان می‌بردیم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یادداشت‌های پراکنده در سفر-۱ بسته هستند

سفرم. دوستای خوب، غذاهای عالی، شراب معرکه، شب‌های گرم لب دریا…وبلاگ فعلا هیچ محلی در زندگی نداره.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

نوشتن این پست شب عید شروع شد، هنوز هم نمی‌دانم چطور تمامش کنم چند روز قبل مادرم سرما خورده بود و آمده بودم ببرمش دکتر. دیدم هفت سین چیده‌‌اند و بساط سبزه و ماهی و سنبل به راه است. ای … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند