بایگانی سالانه: 2010

خاطرات دهه هشتاد

آن سال‌ها به انسان‌ها هم رحم نمی‌کردند، چه برسد به مجسمه‌های سنگی.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای خاطرات دهه هشتاد بسته هستند

چایفون

تو فیس‌بوک یه آلبوم داشتم به اسم «چای». در توضیحش هم نوشته بودم که چای هنوز نوشیدنی مورد علاقه منه. آلبومه یه بهانه بود که بهانه کنم چای جاهای مختلفی رو که می‌رم. بعد یه مدت قبل فیس‌بوک رو فرستادم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای چایفون بسته هستند

فانتزی

مصاحبه‌کننده پرسید: حالا اگه جور نشه و نتونی برگردی، جایگزینش چیه؟ گفتم: آدم که واسه فانتزی‌هاش جایگزین نمی‌سازه. خود این فانتزی جایگزین همه واقعیت لعنتی زندگیه.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای فانتزی بسته هستند

آبجی

یکی از دوستان حلقه «فسق و فجور»مان رفته بود مسافرت و زنگ زده بود که بگوید «پیکی که واسه من ریخته نشه، واسه سگ ریخته‌ بشه» و بعد از شوخی به حال و احوال پرسی رسید. اینها را که می‌گویم، … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای آبجی بسته هستند

از روابط انسانی-۴

مهمانی شامی بود در یک رستوران. لیوان‌های دوم و سوم هم بالا رفته بود و سرها گرم شده بود. رو به روی من نشسته بود و انگار غیر از او و آدم کناری‌اش،‌ که از لحظه اول انگار آمده بود … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای از روابط انسانی-۴ بسته هستند

از پرواز که جاماندم، رفتم برای خودم یک کتونی آل استار سورمه‌ای خریدم که مدت‌ها بود می‌خواستمش. بعد آمدم خانه عمیق خوابیدم، تا عصر شود و به پرواز بعدی برسم. یک جوری با کتونی و خواب جشن گرفتم این آدمی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

می‌دانی، سوتفاهم همیشه خر است، اما گاهی خرتر از همیشه می‌شود. مثل وقت‌هایی که آدم ساکت می‌شود که فقط صدای نفس‌هایت را بشنود و آرامش ناشی از همان حضور نصفه نیمه‌ات را زندگی کند و بعد تو بگذاری به حساب … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

قلمرو مردانه

چند سال پیش همراه یک «مرد» به دیدن تئاتری رفتم. من «زن» و این همراه «مرد» متولد یک سال بودیم. هر دو در جمهوری اسلامی بزرگ شده بودیم و در آن زمان، هر دو دانشجو بودیم. طبقه اجتماعی خانواده‌هایمان هم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای قلمرو مردانه بسته هستند

بهار نارنج‌های دیویس

امشب می‌توانم به جرات و با صدای بلند ادعا کنم که اردیبهشت این قریه ما می‌تواند برای شیراز هم کری بخواند بسکه غرق است در عطر بهار نارنج. مستانه‌طوری شاهکار است.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بهار نارنج‌های دیویس بسته هستند

آیفون

ایفون یک تلفن ساده نیست جاده‌ای است که ما در آن می‌رانیم تا به آن دیگری برسیم چراغ را خاموش می‌کنم، ایفون را روشن و در جاده‌های شبانه لای ملافه‌های روشن کلمات با تو عشقبازی می‌کنم معصومه ناصری

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای آیفون بسته هستند