دور جهان گشتیم و بالاخره یه بنده خدایی رو پیدا کردیم که یک هفته پیش بچهها بمونه ما به سفر سنتی سالانهمون برسیم. با شور و شوق مشخص کردم کجا بریم و مهمتر از اون، کجا چی بزنیم که تیر غیب خورد تو سر جوبی.
بچه ظاهرا با گربه یا راکونی دعواش شده و پشت گردنش زخمی شده. کنار زخمها یک غده بزرگی هم ظاهر شده بود. روز قبل از سفر بردیمش دکتر ببینیم چیه. دکتر گفت زخم چرک کرده. چرک رو کشیدن بیرون و یک چیز نی مانندی کردن بالای گردنش که ظاهرا باعث میشه زخم هوا بخوره خوب بشه. با اونکه اون یارو گفت مواظب هست، اما دلم نیومد بذاریم بریم تو این شرایط و هیچی. سفرمون کنسل شد.
میدونم که خوششانس بودیم قبل از سفر متوجه شدیم. چون نه درد داشت و نه تغییری تو غذا خوردنش پیدا شده بود، ممکن بود کلا متوجه نشیم. جوبی گربهای نیست که همیشه بغل باشه و بشه فهمید.
روزی دو بار باید زخمهاشو تمییز کنیم و بهش مسکن بدیم. دوباره باید بره بیمارستان چهارشنبه که بخیهها رو باز کنن و اون لوله رو در بیارن.
*اون یارو که قرار بود بیاد یه بنده خدایی بود که با دوست دخترش بهم زده ولی هنوز جای خودشو نداره. خوشحال شده بود ده روز میاد خونه ما. اینم از تعطیلات یارو.