پینول-قرارداد

«داشتم با خودم فکر می‌کردم که ای‌کاش یکی از اینها کنار می‌‌کشیدند. آن وقت من هم احساس گناه نمی‌کردم. بعد که همینطور داشتم به حرف صاحب‌خانه قبلی‌ات فکر می‌کردم که گفت خودش حاضر است کرایه خانه تو را بدهد اگر تو دیر بدهی، به خودم گفتم من به یک نشانه احتیاج دارم. داشتم ظرف می‌شستم. هوا هم آفتابی بود باد هم نمی‌وزید. یک دفعه صدای این زنگوله‌ها را که دم در آویزان کرده‌ام شنیدم. بعد دیدم یک مرغ مگسخوار آمد دم لانه‌ای که برایش درست کردم دم در. دیدم اصلا باد نمی‌وزد. فکر کردم این همان نشانه است.»

حمیرا این‌ها را می‌گفت و من با خیال راحت چایی‌ام را می‌خوردم. چه کسی فکر می‌کرد که سرنوشت یک سال مرا یک زنگوله و یک مرغ مگس‌خوار تعیین کنند!

* گفت جعفر با حیوانات میانه خوبی ندارد. اما تو می‌توانی سگ بیاوری. گفتم مرغ و بز چی؟ گفت باید روی جعفر کار کنیم.

** یک جا توی قرارداد خانه نوشته بود فلان ماده مخدر و فلان ماده روان‌گردان را نباید در این خانه استفاده کرد. یک اسمی بود که نمی‌دانستم چیست. گفتم این چیه؟ گفت وای! چطور تا به حال امتحان نکردی. خیلی خوب است. بعد یک ساعت در خصوصش صحبت کرد. البته که من امضا کردم.

*** به جعفر گفتم بگذارد از دست‌هایش موقع امضا کردن برگه اجاره‌خانه عکس بگیرم. گفت که مگر قانون اساسی است. می‌خواستم بگویم تو و حمیرا این را از انتخابات ۸۸ برای من نفس‌گیرتر کردید.

**** اول ماه مارچ اسباب کشی دارم. اما باید اندازه یک اتاق کتابخانه بسازم. یک میز ناهار خوری و مبل و میز. هیجان‌زده‌ام.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.