رفته بودم سفر، خونه دوستم مونده بودم که خودش هم رفته بود سفر. دیشب خوابیده بودم که تکستش اومد:
تو از ظرفای من استفاده کردی؟
من میگم خب خدایا. معلومه من یه هفته اونجا بودم از ظرفای تو استفاده کردم. بعد یادم اومد اون یکی رفیقم قرار بود بعد از ترک کردن من، پسر برداره ببره خونه این. حالا نمیدونستم به این گفته یا نه. تکست میدم به اون میگم به فلانی گفتی بعد از من آدم خونهاش بوده/ برده بودی. اون میگه آره. گفتم. حله. من تکست میدم به اولیه میگم که وقتی من بودم چیزی ازشون کم نشده بود. شاید دوستای فلانی استفاده کردن. میگه کدوم دوستا؟ فلانی به من چیزی نگفت. به اون یکی تکست میدم میگم زنیکه مگه نگفتی گفتی. حالا من چه جوری جمع کنم اینو. بعد میگه شت، نه بگو بابای دیوید بود. میگم آخه بابای دیوید به ظرفای این چیکار داشت. تکست میدم به اولی میگم که ببین از خودش بپرس. مثل اینکه بابای دوستت اونجا بوده. اون میگه حالا اوکی هست. از اون ور اون یکی هی تکست میزنه میگه که چه گندی زدم.
بعد یه ذره بعد که هنوز نفهمیدم ساعت یک صبحه چرا باید این دوستم نگران ظرفهاش باشه و کدوم ظرف و آخه خونه دانشجویی ظرفش چی بود، تکست میدم میگم باور کن من چیزی رو نشکوندم. اما اگه لازم داری چیزی برات آنلاین میخرم و میفرستم.
اینجا بود که میگه دیوانه. ظرف نه! زعفرون. دیدم جعبه زعفرونها ریخته ته کمد. میخواستم ببینم اگه تو بودی که هیچ،اگه نبودی که ببینم چه بلایی سرش اومده که ریخته. (یا همچین چیزی).
خب مرض دارید پینانگلیش مینویست واسه آدم خوابیده؟