دلمه

چند روزی بودم شرق مملکت. امروز برگشتم. وقتی نبودم، از طرف شرکت بیمه آمدند و دلمه را بردند. خوشحالم که دیدنش را ندیدم. چقدر من دلمه را دوست داشتم. چقدر عزیز دلم بود. می‌دانم که فدای سرم و خودم سالم هستم و مال دنیا می‌آید و می‌رود و از این حرف‌ها. تصادف می‌توانست بدتر باشد. می‌توانست لورکا توی ماشین باشد و هزار اگر دیگر. اما دلمه را آخر شکل خودم کردم. لهش کردم. ماشین‌ها شکل صاحب‌هایشان هستند. من دلمه را له کردم و یک روزی که نبودم آمدند بردنش. مرسی برای این چهار پنج سال. مرسی برای همه صبوری‌هایی که با من کردی. همه گریه‌هایم، همه آهنگ‌ها، همه جاده‌ها. هیچ ماشینی دیگر تو نمی‌شود. ببخشید که تو را شکل خودم کردم.

Screen Shot 2014-10-23 at 8.03.45 PM

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.