بایگانی دسته: بلوط

اضافه وزن خر است.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

مثلا تصمیم گرفته‌ بودم تو این ماه هر روز یک ساعت شنا کنم. ساعت هشت شبه و من هنوز سر کارم. نه تنها این، که تصمیم داشتم دیگه از امروز قهوه هم نخورم بلکه یه کم آروم شم. تا ساعت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

از عشاق آنلاین‌ت هم متنفرم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

و درس‌هایی به قیمت گزاف…

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

تصویر همکاران از من

 

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای تصویر همکاران از من بسته هستند

یکیشون هم گفت که سنتاباربارا همیشه چیزاش «ته»اش بوده. یا آخر خوشی، یا آخر غم. یا مهمونی یا مجلس عزا. یا وصل بوده یا کلا بدترین حالت‌های فصل. راستم می‌گفت. یه بدترین دوره افسردگی داشت،‌ یه دوره رو اوج بودن، … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

صبح یادم رفت قرصامو بخورم و الان در وسط یکی از مهمترین‌های جلسه‌های زندگیم (با اغراق زیاد خب) فکر می‌کنم همین الان از کار استعفا بدم و برم بخوابم.یا مثلا بزنم زیر گوش این خانم با شخصیت بغل دستی که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

چرخ و فلک

واقعیتش همان حرفی هست که به خودش زدم. من از بودن مدام می‌ترسم. یعنی می‌ترسم بودن مدام، تکراری کند، کم‌رنگ کند. این بازی خواستن و نداشتن- یا نداشتن دائم- توی ذهن من است که رنگ می‌دهد و انگار این چرخ … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای چرخ و فلک بسته هستند

I wish I could have you, but having you means not having you and not having you is the miserable life im living now.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

با دخترها کنار اقیانوس بودیم. بعد از مدتها علف کشیده بودم. نمی‌دانم خوب بودم یا نه. خوب بودم. دخترها بودند و من خودم بودم و نگران چند کیلو اضافه وزن تازه نبودم. داشتیم از وضعیت خودمان حرف می‌زدیم. اینکه کجاییم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند