اصلا قرار نبود گریه کنم. یعنی اصلا قرار نبود که زنگ بزنم. آخر ما به هم زنگ نمی‌زنیم. تقریبا هیچ‌ وقت به هم زنگ نمی‌زنیم. مثلا شاید سالی یک بار برای تولد‌هایمان. تکست هم نمی‌دهیم. یعنی او که نمی‌دهد. من اگر تکست بدهم جواب می‌دهد. اگر یک بار تکست بدهد من دلم می‌ریزد که الان یک چیزی شده و لابد دارد می‌میرد.

یک کمی هم مست بودم. اصلا دیگر زیاد نمی‌خورم که مست شوم. یعنی آنقدر هوشیار بودم که لباس‌هایم را در بیاورم و بشینم کتاب بخوانم. ولی آنقدر هم هوشیار نبودم که جلوی خودم را بگیرم که زنگ بزنم. اصلا خیلی خوب هم شد که زنگ زدم. زنگ زدم گفتم که مستم. بعد گفت که چرا تنهایی مست کردی؟ باید می‌رفتی بار سر کوچه‌تان و با مردهای آنجا حرف می‌زدی و دلبری می‌کردی. داشت توی آشپزخانه یک کاری می‌کرد. صدای باز و بسته شدن در یخچال و تک تک فندک گاز می‌آمد. تاز هم از خواب بیدار شده بود فکر کنم. چون می‌خواست چایی دم کند.

اینجا بود که گریه‌ام گرفت. یعنی اصلا عر زدم و پتو را کردم توی دهنم که صدای عر زدنم معلوم نشود. بعد خیلی سریع گفتم باشه مواظب خودت باش. خدافس. بعد هم قطع کردم. بعد پتو را از توی دهنم در آوردم و شروع کردم با صدای بلند غر زدن. یک کمی عر زدم دیدم عر زدن بدون غر اصلا فایده ندارد. دوباره موبایل را گرفتم و تکست دادم که من اصلا گریه  نمی‌کنم. بله. نوشتم که من اصلا گریه نمی‌کنم و اصلا به هیچ باری نمی‌روم و تو خری و باز هم نوشتم که من اصلا گریه نمی‌کنم. بعد گفت خب باشد. با هم میایم برویم تو دلبری کن از بقیه مردهای توی بار و من کیف کنم. خیلی به نظر من حرف احمقانه‌ای بود. این را گفتم و باز هم نوشتم که من اصلا گریه نمی‌کنم.

آنقدر نوشتم که من اصلا گریه نمی‌کنم که زنگ زد. بعد گفت خب حالا گریه کن. من هم گریه می‌کردم. بعد همینطور توی آشپزخانه راه می‌رفت و می‌گفت گریه کن عزیزم. آدم نباید توش آشپزخانه راه برود و چایی درست کند و بگوید گریه کن عزیزم. چون آدم بیشتر گریه اش می‌گیرد. آدم باید گوشی‌اش را بگیرد برود توی اتاقش و روی تختش بشیند و بگوید که اگر الان اینجا بودی خودم آرامت می‌کردم یا یک حرف‌های این مدلی که آدم خر شود و گریه نکند. اما وقتی توی آشپزخانه راه می‌روی و من هم وجب به وجب خانه‌ات را بلدم نمی‌توانی بگویی الان فکر کن پیش منی و گریه نکن.

بعد اینقدر توی آشپزخانه راه رفت که من هم حوصله‌ام از گریه کردن سر رفت و گفتم من می‌روم بخوابم. خداحافس. بعد هم قطع کردم.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.