بایگانی ماهیانه: ژانویه 2011

سی‌یکم ژانویه دوهزار و یازده

بچه‌ همسایه گریه می‌کند. هنوز گریه می‌کند. شش ماه است که اینجایم و هرشب گریه می‌کند. من هنوز در هر شرایطی و با هر صدایی می‌خوابم، اما من هنوز فکر پدر و مادر این بچه‌ام. هر دفعه هم که مادرش … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سی‌یکم ژانویه دوهزار و یازده بسته هستند

سی‌ام ژانویه دوهزار و یازده

درس نخواندنم به آن مرحله رسیده‌است که دیگر می‌ترسم بروم سراغشان. یک جایی دیگر مطمئنی نمی‌رسی که بخوانی. ترم‌های ما اینجا ده هفته‌ای اند. فردا هفته پنجم شروع می‌شود و من هنوز برای کلاس مطالعات آزادم تعیین نکرده‌ام که چه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سی‌ام ژانویه دوهزار و یازده بسته هستند

بیست و نهم ژانویه دوهزار و یازده

هوا مه‌آلود و بارانی بود. همه راه. اول یک کتاب صوتی گذاشتم که اسمش بود خانم بلوند و داستان آرسن لوپن بود در سال فلان و در پاریس. تا فصل پنجم گوش کردم، بعد دیدم هنوز پنج فصل دیگر مانده. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و نهم ژانویه دوهزار و یازده بسته هستند

بیست و هشتم ژانویه دو هزار و یازده

چرا می ایم اینجا با صدای بلند اعتراف می کنم؟ مرده شور این تیوری ها را ببرند که توی وبلاگ هم می خواهیم شخصی بنویسیم به تحلیل وایمان می دارد. نیم فاصله و همزه و ویرگول ندارم ظاهرا روی این … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و هشتم ژانویه دو هزار و یازده بسته هستند

بیست و هفتم ژانویه دوهزار و یازده

یخ بودم. به عادت همیشگی بغلم که کرد و گفت چطوری عشقم؟ «عشقم»؟ لبخند زدم و گفتم خوبم. گفت دلم برات تنگ شده بود. باز لبخند زدم. می دانست و عطر نزده بود. انگار خودش که کنارم بود مهم نبود. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و هفتم ژانویه دوهزار و یازده بسته هستند

بیست و شش ژانویه دوهزار و یازده

رفتم ابزار خریدم. پیچ گوشتی دو سو و چهارسو و چکش و انبردست و متر. یک کیف هم خریدم که اینها را بگذارم تویش. دیشب مهمان را فرستادم برود از خانه همسایه انبردست بگیرد. قبل‌ترش هم رفته بود تخم مرغ … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و شش ژانویه دوهزار و یازده بسته هستند

بیست و پنج ژانویه دوهزار و یازده

از درد مچ پا بیدار شدم. پال آمد و گفت رویش یخ بگذار و ایبوپروفن بخور. با معصومه رفتیم و شمع دانی قرمز خریدیم برای باغچه. به این نتیجه رسیدم از من سبزی کاری برنمی آید. بهتر است گل بکارم. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و پنج ژانویه دوهزار و یازده بسته هستند

بیست و چهارم ژانویه دوهزار و یازده

یک سری سخنرانی و نشست برگزار می‌کند دانشکده ما در خصوص مسایل مربوط به جنسیت، نژاد، کلاس اجتماعی و حقوق شهروندی. امروز یکی از این نشست‌ها بود در خصوص حقوق همجنسگرایان برای ازدواج و جدال قانونی آنها در کالیفرنیا برای … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و چهارم ژانویه دوهزار و یازده بسته هستند

بیست و سوم ژانویه دوهزار و یازده

دارم نقاط ضعفم را نسبت به یادش کشف می‌کنم. موسیقی، عکس . از نقاط خاطره‌دار باید بگذرم، چون آنوقت هیچ جا نباید پا بگذارم. عطرش کمیاب است. کاش هیچ‌کس را هیچ‌وقت با آن بو نبینم. دلتنگم و این چیز تازه‌ای … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و سوم ژانویه دوهزار و یازده بسته هستند

بیست و دوم ژانویه دوهزار و یازده

یک وانت دیدم در یک پمپ بنزین که پشتش پر از چوب و کنده بود. رفتم از راننده پرسیدم اینها را از کجا آوردی، گفت فلان‌جا. در راه برگشت، رفتم که پیدایش کنم، اما پیدا نشد. رفتم راسته عتیقه‌فروش‌های سن‌دیه‌گو. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و دوم ژانویه دوهزار و یازده بسته هستند