بایگانی ماهیانه: دسامبر 2009

یکبار برای همیشه: نوشته‌های این وبلاگ حس‌های شخصی نویسنده آن است. نویسنده‌ای که ایرانی‌است و در خارج از ایران زندگی‌ می‌کند. نویسنده‌ای که بسیار احساساتی‌ است و این روزها خسته و غمگین و تبدار و دور. اغلب تصمیم‌های زندگی‌اش را … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

افسردگی که شاخ و دم ندارد. یک ماه، دوماه، شش ماه، یک سال، مگر چقدر آدم می‌تواند خودش را گول بزند. همه راه ها به زیر پتو و بستن چشم‌ها ختم می‌شود. عملا هیچ کاری نمی‌کنم. تمام زندگی ام در … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

ظاهرا می‌گویند ما ملت طنازی هستیم. یعنی قریحه و ذوق طنز پروری داریم. این شاید درست باشد، اما چیزی که کم پیدا می‌شود ظرفیت قبول طنزهایی است که به خود ما برمی‌گردد. این خود از سیاستمداران و نویسندگان و هنرمندان … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یکم: معمولا حوالی این موقع سال و جشن‌های تولد مسیح و سال نو فرنگی حال و هوای این خانه من عوض می‌شد. اغلب درخت و چراغ و این برنامه‌ها بود. امسال اصلا دل و دماغش نبود. نوروز هم حتی سفره … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

دلم می‌خواهد یک روز هم بنشینم برای‌تان از جاده بنویسم. از این‌که چه کم دارد آدم بی‌جاده. که صبح ندارد و خلوت ندارد و غار ندارد و شب. غریو تنهایی مسکوت ندارد انگار. بنویسم که چه معتاد می‌کند آدم را. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

کسی که دوتا از دوست‌هایش را دریا برده، نباید بعضی از فیلم‌ها را ببیند. حتی اگر فیلم، درباره الی باشد. * امان از آنجایی که پدر دنبال پسرش می‌گردد.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یکبار دوباره زندگی می‌کنم و به جای لوزه می‌دهم غده بغضم را جراحی کنند.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

گفت: «کااااام آن! نامه عاشقانه از مد افتاده به جای ویولون زدن زیر پنجره برایت لینک یوتیوبش را می‌فرستم» باور کردم که آدرسم را گم کرده بود اما مگر جی‌میل چندتا بلوط دارد؟

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

جاده-لازم شده‌ام. یعنی آدم یک باک پرکند و آنقدر برود که یک دست از توی چراغ بنزین بیاید بیرون و بگوید حیوان مگر با تو نیستم. خالی حالیت نمی‌شود؟ بعد آنوقت تازه بزند کنار و یادش بیاید که از همان … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

شنیدید که می‌گویند عقربه ساعت روی فلان شماره ایستاد و زمان دیگر تکان نخورد؟ من هم تا همین امروز صبح فکر می‌کردم حرف مفت است. حالا دیگر از این فکرهای مفت نمی کنم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند