بایگانی ماهیانه: دسامبر 2006

خواب دیدم با اپرا وینفری یک Fight Club درست کردیم و بعد از هر دعوا از زخمهای سرو صورت های مجروح صابون میسازیم. من صاحب یک ویلای بزرگ لب یک آب کثیفم. دخترهای بلوند رو میبرم برای شنا. اما روغن … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای … بسته هستند

فیلم اعدام صدام

این فیلم اجازه پخش عمومی نداره. اما با تلفن برداشته شده. دقت کنید میبینید که دم آخری بهش میگن برو به جهنم. جهنم؟ لینک فیلم اعدام صدام. پی نوشت: یه مطلبی داشتم در مورد اینکه ما آیا تو نوشته های … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای فیلم اعدام صدام بسته هستند

۱. اومده بودم سر شبی در مورد صدام و اعدام عجولانه اش بنویسم که دیدم دسترسی ندارم به بلاگم. الان هم که ساعت چهار و نیم صبح دیگه خیلی از بلاگها نوشتن در موردش و بیشتر هم خواهند نوشت. تصمیم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای … بسته هستند

وقتی آدم شک میکنه خاطره مال خودش نیست…

والا چه عرض کنم. زندگی ها ظاهرا خیلی شبیه هم هستن. فقط من موندم از کی تا حالا تو روزنامه های ایران واسه کریسمس و سال نو ناهار هم میدن و البته شاید تو استارباکسهای ایران هم پر کردن قهوه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای وقتی آدم شک میکنه خاطره مال خودش نیست… بسته هستند

۱. یه عالمه نوشتم همش پرید. نصفه شبی. اه. ولی کیه که از رو بره. ۲. همش فکر میکردم این خانمهای ایرانی که همه روز رو تو خونه به رفت و رب میگذرونن حوصله شون سر نمیره. امروز فهمیدم بشور … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای … بسته هستند

احمدی نژاد برای اولین بار

برام مهم بوده. همیشه مهم بوده که بدونم تو ایران چی داره میگذره. یه وقت هایی عصبانی میشم و از کوره در میرم و یه متنی مثل این رو مینویسم اما کسایی که از دور و نزدیک میشناسمن میدونن که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای احمدی نژاد برای اولین بار بسته هستند

اعتراف ششم

والا من از اون روز اعترافات یه چیزی موند رو دلم که نگفتم. هنوز هم مونده. یعنی اگه الان بیفتم بمیرم این رو دلم میمونه. واسه همین, این اعتراف ششم رو هم داشته باشید. دفعه اولی که من – سالها … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای اعتراف ششم بسته هستند

ته اون کوچه بن بست….

نامه ای از ایران رسیده که عجیب پرتم کرده به دورانی خیلی دور. دوران رفاقتهای واقعی. لمسی. دیدنی. خندیدن های واقعی و نه شکلک های دو نقطه دی. سعی کردم نامه رو یه دفعه نخونم که تموم نشه. اما شد. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ته اون کوچه بن بست…. بسته هستند

تعطیلات

تعطیلاتم از امروز رسما شروع شد. برای ده روز هیچ برنامه ای غیر از خوابیدن ندارم. هیچ کار مهمی هم قرار نیست بکنم که عذاب وجدان بگیرم آخرش که انجامش ندادم. هیچ جایی هم قرار نیست بریم. امیدوارم این عکسها … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای تعطیلات بسته هستند

بازی دسته جمعی

با تشکر از حمید رضا و مریم و الناز و سرزمین رویایی که دعوتم کردن ( یواش یواش داشتم عقده ای میشدم که چرا هیچکی دعوتم نمیکنه) وبا اجازه بزرگترها. اینهم پنج تا چیز که شما ها عمرا بدونین: ۱. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بازی دسته جمعی بسته هستند